ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/the-woman-who-left-2017

زنی که ترک کرد

 

بازیگران:

کارو سانتوس کونیچیو به عنوان هوراسیا سومورسترو ، جان لوید به عنوان هولاندا ، مایکل دو مسا به عنوان ردریگو ترینیداد ، نونی بونچامینو به عنوان پترا ، مائ پانر به عنوان واردن ، ماین استانرو به عنوان ننا ، ماروریو موریسو به عنوان مینروا ،

 

کارگردان:

 

لاو دیاز

نوشته داستان کوتاه:

لئو تولستوی

نوشته:

لاو دیاز

فیلم پرداز:

لاو دیاز

ویرایشگر:

لاو دیاز

درام،

محدود نشده

227 دقیقه

 

نوشته: اسکوت تافویا

در ارزیابی فیلم اسپایک لی بنام "او متنفر از من است "،منتقد ناتان رابین یک روزنامه صبحگاهی تولید کننده اصلی فیلم را بدین گونه شرح می دهد:" یک فیلمسازی که روزنامه صبحگاهی را بر می دارد،بیشر عصبانی می شود درباره هر مقالهای که می خواند.و تصمیم می گیرد فیلمی بسازد که صریحا هر بیماری اجتماعی را در دنیای شناخته شده، آدرس بدهد.لی دیاز وسواسی نوشته داستایوسکی یکی از این افراد مشغول است،چیزی مثل سالیانه،او یک اثر طولانی مدت درباره مزاحمت بد جامعه فلیپینی می سازد.پیچیده شده در بعضی موضوعات و ایده ها که از کتاب "جنایت و مکافات" گرفته شده است.چرا یک فیلم درباره فرقه های دینی،سقط جنین، بهره کشی جنسی  بسازیم.یا زندگی خود دیاز، به عنوان یک فیلم ساز وقتی که شما می توانید همه آنها را متحد کنید. چنانکه او این کار را کرد در فیلم 6 ساعته "قرن زایش"دیاز در فیلم 4 ساعته "زنی که ترک کرد" به آن بازگشت.درباره زندگی زندان، جنایت منطقه ای، هویت دو جنسی، فساد، خانواده،مذهب،فقر و کشتار.

سال 1997 است،ماشینهای مدرن در خیابان چیز دیگری می گویند،و مکان در یک زندان فیلیپینی است. هوراسیا (کارو ساتوس کونچیو، یک وقتی ستاره همه فیلمها حاضردر فیلیپین کسی که کارهایش کم شد وقتی که او رئیس یکی از شبکه های تلوزیونی مردم پسند در کشور شد) بدون آگاهی از حکم 30 ساله برای قتل مبرا شد. معلوم شد که او بوسیله نزدیکترین دوستانش ذر زندان برایش پاپوش درست شده است.کسی که خودش را بعد از اعتراف می کشد.با یک کمی کمک از دوست پسر قبلیش بنام رودریگو ترینیداد(مایکل دا مسا) او درخواست می کند از اندک اشخاصی می شناسد به هیچ کسی نگویند که او آزاد شده است،زیرا او می خواهد در مورد این دسیسه  مقداری کارآگاهی کند.،قبل از اینکه هرکسی بداند که او آزاد شده است.

او یک قایق به سمت ولایتی می گیرد که ترینیداد با خانواده اش سکنی گزیده است.شروع می کند شبیه مردان لباس بپوشد تا هویتش را مخفی کند.و شهر را می پوشاند. درباره هدفش اطلاعات از گروهی از منابع غیر محتمل بدست می آورد، شامل یک زن دگرگون شده (مرد زن نما)(جان لوید کروز) یک فروشنده بیقوله ای و یک زن با شکل ذهنی و بی خانمان (که بوسیله زن و شوهر نوآمی و شامین بنچامینو بازی شده است) یک چیز جالب اتفاق می افتدچنانکه او آماده می شود تا اندازه ای از ترینیدا برای گرفتن زندگیش انتقام بگیرد.او شروع می کند واقعا بچه های شیطان خیابان را بشناسد و دوست داشته باشد کسانی که او را در مدت تحقیقات شبانه اش احاطه کرده بودند.آنها شروع کردند تا او را بپرستند،چراکه او پولش را برای کمک به بچه های آنها می داد تا دکتر ببیندشان یا خانه اش را به آنها به عنوان پناهگاه پیشنهاد می داد.او یک تصویر معکوس از ترینیداد می شود.بجای بی توجه ای به طبقه کم درآمد درگیر.، از تاثیرش برای خوب رفتار نمودن استفاده می کند.

فیلم "زنی که ترک کرد" اخیرا برنده شیر طلائی شد.بالاترین درجه افتخار در فستیوال فیلم ونیز، چنانکه وقتی که فیلم " پیتا" ساخته کیم کی دوک این درجه افتخار را در سال 2011  به خانه برد.کسی متعجب است که آیا تمرکز سرگردان و لبه های تکنیکی سخت این پروژه فقط اضافه شده به احسسات سخت موثق هردو فیلم که ترویج می کنند.استواری این فیلم یک راز حقیقی است.گاهی اوقات آن بطور یکنواخت ما را به تصویر بعدی انتقال می دهد.دیگر دفعات انتقال با صدای بلند است.همچون دیاز که مجبور شد فیلم را برای نخستین نمایش با عجله ببردو نتوانست برگردد و موضوعات را روان کند.این بسادگی می توانست یک محصولی از فیلمبرداری ،کارگردانی ، ویرایش نمودن،،نوشتن این فیلم مربوط به دیاز باشد و فقط قادر نباشد خودش را بطور مساوی در سراسر تمام امور پخش کند.تصاویرش بطور قطعی زیان نمی بینند،هر حالتی که باشد،چنانکه فیلمبرداری سیاه وسفید ابریشم نمای غیر معمولش نمایش می دهد،که مکان موضوعاتش در یک خط سیر مورب از وسط محورهای x وz  . یک اندازه حرکت تولید می کند حتی وقتی که دوربین متجاوز از ده دقیقه ثابت باقی می ماند.

این فیلم استفاده زیادی از پخش رادیو می کند تا بحران در خیابانها را بسط دهد.دائما پررنگ کردن اینکه التهابی از آدم ربائی موجود است بی شباهت به هر کشوری که تابحال آن را تجربه کرده است.مادر ترزا و پرنسس دیانا در یک بیانه مشترک کشده شدند.دنیای دیاز بوسیله بی حسی تعریف می شود،بوسیله فشار و کشش خدایان که قدرتشن را اعمال می کنند و سپس فرو می افتند. هوراسیا با عملهای اتفاقی مهربانیش،به نظر می رسد که نسخه ای از مادر ترزای این فیلم می باشد.اگرچه حتی او در یک تناسبی از بیرحمی خداگونه،مادر پنج کودک را در جلوی بچه هایش می زند.(زدن بوسیله اثرات صدای کارتونی غیر قابل تصدیق، زیاد میشود.) آن زن بعدا برای خشونت او را می بخشد ، گوئی که آن  فقط قسمتی از زندگی می باشد.فیلم "زنی که ترک کرد" مثل دیگر کارهای اخیر دیاز خسته کننده نیست.همچون فیلم " قرن زایش" یا فیلم " Norte ،انتهای تاریخ" و یادداشتهای ظریفش بیشتر رفیع است.دریک فیلم چهارساعته که بیشتر شامل افرادی است که  زیاد تر باقی می مانند.مکالمات بدون هدف در خیابانهای خالی،آنها تعیین کننده می باشند. نعره فراموش نشدنی از گوژپشت بند زن که اجناسش را بفروش می رساند.منظره ای از یک زن مست که در زیر نور یک خیابان بالا و پائین می رود.مسیر یک ذهن فاسد شده به نظر می رسد می یابد جایگاهی در بیان مکرری از لغت " دومینو" ،هوراسیا تلاش می کند تا یاد بدهد به کسی آواز" جائی" را از فیلم" داستان سمت غربی" را بخواند.آن آهنگ توسط تام ویتز در سال 1978 در آلبوم ولنتاین آبی  تامین شده است.که بطور مشابه ایجاد می کند و در یک Hellescape    شهری موجود است. جائیکه آشغالها جارو می شوند و باخونسردی از زندانیان خداوند عبور می کنند.با ریزش خون از زخمها آنها جمع کردن را بیاد نمی آورند.این آهنگ برای هورشیا خیلی معنی می دهد.اشاره می کند که رنجشش ممکن است ممکن است برای هیچی نباشد (پوچ نباشد) اگر اوشکلی از رهائی را بیابد. حقیقتش رفته است.و او تلاش می کند تا دوباره شخصیتش را بسازد بعد از اینکه آن را در زندان از دست داد.تلاش کردن  و شکست خوردن تا ارائه کند تغییراتی را برای دوستان خیابانیش  تااینکه مستقیما با خودش موجه شود.او بطور تصادفی خنثی می کند مهربانانه ترین عملش را با رد کردن اینکه خودش را بجای انتقام گیری بی فایده بازسازی کند.

این فیلم در دقایق آخر چیزی شبیه تفوق می یابد.وقتی که هورسیا از حومه شهر بیرون می آید تا پیدا کند پسرش را در شهر که خیلی وقت است گم شده است.و در نهایت تصدیق می کند که او هنوز در شکلی از زندان است،اگرچه او آزاد است.در یک مونتاژی که نتایجی از فیلم " L'Eclisse " ساخته میشل آنجلو آنتونیونی را فرا می خواند به ما نشان داده می شود پوسترهای مفقود شده ای که آراینده یک دوجین از گوشه خیابان ها ،دیوارهای خالی و پس کوچه ها می باشد.حضور هوراسیا فقط بواسطه تعدادی پوستر حس می شود،رنگ کردن شهر با گمگشتگی،تلاش کردن باری دوباره سازی حضور شخصی  در جائیکه انسانیت ترد شده است.انسانها در شهر شبیه حشرات می باشند مشغولانه به اطراف می دوند،قادر نیستند زندگیشان را تغییر دهند.یا بیشتر از همرنگ شدن با یک طرح شهری بدون احساس را انجام دهند. از خود گذشتگی هوراشیا همچون نشانه هایش ترد می شود. بالاخره او تلو تلو می خورد همچون مرده زنده شده،در یک دایره، نشانه ها چهره پسرش را زیر پا تحمل می کنند ،غیبتش او را مسخره می کند،تحت الفظی زمین زیر پایش می شود.آن او را شکار خواهد کرد و حمایت خواهد نمود.شبیه زندگی که او در حبس ازدست داد.

این لحظات آخر ترک کرد ریتمی که دیاز برقرار کرده بود در سرتاسر ساعتهای قبلی گوئی اثبات می کند که زندگی هیشه توانای سر خوردن از گرفتن ما می باشد و خودش را هدایت می کند.اهمیت ندارد قدمهائی که ما بر می داریم تا بعضی سنجش کنترل را بدست آوریم.ما همتا نیستیم برای طرحهای بی هدف از دنیا به محض اینکه ما تصادفا گام برمی داریم.یک فیلمی چنین شلوغ می تواند چنان تمرکزی در لحظات پایانی اش بیابد ،بگوئیم که هر آنچه از روشهای دیاز از الهام و تکوین باشد.او می داند که دقیقا چه انجام می دهد.

 

 

پایان


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 22:13 |