ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/nomadland-movie-review-2020

سرزمین خانه به دوش ها - سرزمین آواره ها (عشایر)

 


 
بازیگران:
فرانسیس مک دورماند به عنوان فرن ، گی دی فارست به عنوان گی ، پاتریشیا گریر به عنوان پتی ، لیندا می به عنوان لیندا
 

 
کارگردان:
 
شولز زائو
نوشته:
شولز زائو
درام
محدود شده
108 دقیقه
 
 
 
 
 
نوشته: برایان تالریکو
فرن (فرانسیس مک دورماند) محزون زندگی می باشد که از او واگرفته شده است.آن به نظر می آید که او در شهر کوچک امپایر – در ایالت نوادا- خوشحال بود،یکی از آن شهر های کوچک آمریکا که در پیرامون ایالت صنعتی نوادا ساخته شد،وقتی که کارخانه های سنگ گچ بسته شد، شهر امپایر کاملا با آن بسته شد.در شش ماه تمام کد پستیش در این وضعیت غم انگیز حذف شد، شوهر فرن مرد، و او را کاملا تنها گذاشت، و خوب او کلمه "بی خانمان" از کلمه "آواره" بیشتر دوست دارد، به جاده زد تا شغلی در مرکز آمازون به عنوان کارگر فصلی و موقت بدست آورد، فرن زندگی کردن در کامیونتش را آغاز نمود، و در نهایت با یکسری بی خانمان نوین دوباره به تنهائی زندگی کرد، و از کنار مناظر آمریکائی گذشت. فرن مرکز فراموش نشدنی فیلم " سرزمین آواره ها " ساخته استادانه شولز زائو می باشد، یک فیلمی که جامه سرائی را در داستان زندگی یک زن عادی یافت.آن فیلم زیبائی است که متناوبا رویا گونه است، به طریقی که آن زیبائی های این کشور را تسخیر می کند و در داستانش قرار می دهد در مورد آدمهائی که ما معمولا در فیلمها نمی بینیم.من همه چیزش را دوست دارم.
فیلمسازان و هنرمندان معمولا یک گرایشی برای قضاوت کردن در مورد شخصیتهایشان دارند.اینجا مرد خوبی است اینجا مرد بدی است.اینجا مشکلی وجود دارد که نیاز به حل شدن برای مرد یا زن اصلی فیلم دارد تا در انتها خوشحال شوند، یا بخاطر رفتار بد لعنت شوند. نسخه خیلی ضعیفتر از داستان واقعی کتاب " بی خانمانان" نوشته جسیکا بردر می باشد، که تمام اینکارها را انجام می دهد، داستان فرن را به یک رستگاری خوش فرجام می کند.فرن فکر نمی کند که نیازمند رستگاری و نجات باشد، همچنین ژائو ما را در تلاشی برای متقاعد کردنمان که برای او افسوس بخوریم، تحت فشار قرار نمی دهد.در حالیکه همچنین به طریقی تنهائی و حزن موقعیت او را هرگز درک نمی کنیم، نتیجه یک فیلمی است که هیجاناتش را بیشتر از هر چیز دیگری از یکدلی صادقانه و اصیل بدست می آورد.
البته این با بازیگر ضعیفتری از فرانسیس مک دورماند بر اساس هر صحنه غیر ممکن است، ما این دنیا را از طریق اجرای مک دورماند می بینتم.یکی از ماهرانه ترین و پالوده ترین بازی های دوره کاریش. فرن یک زن پیچیده قوی می باشد کسی که می تواند بی قرار باشد تا درجه ای که احساس خود ویرانی کند اما همچنین بصورت قابل توجه ای گرم و  باز با دوستانش می باشد.او هرجا می رود با دیگران دوست می شود، همچون بانوان او به نمایش خانه های کاروانی می رود یا به یک مرد جوانی او فندک می دهد . مک دورماند با یک اشاره مختصر یا خنده کنایه آمیز زیاد انجام می دهد بطوریکه دیگر بازیگران با تمام صحبتهای تک نفره اشان نمی توانند انجام دهند.ما تمام یک زندگی را در این اجرا می بینیم.هر تپش و هر انتخاب در پشتش تاریخی نهفته است.آن یکی از بهترین اجراهای تمام دوره کاری یکی از بهترین بازیگرا ن زن ما می باشد. آن انصافا مهیج است.
و ژائو از آنچه که از مک دورماند در فیلم " سرزمین آواره ها " بدست می آورد با دلاوری فنی حیرت انگیز مطابقت می کند.او با جاشوا جیمز ریچارد ، بازیگر در فیلم " رودخانه" متحد می شود، و دوباره این زوج زیبائی را در مناظر این کشور می یابند. سفر فرن او را به تمام ایالات متحده می برد و ژائو و ریچاردز به عظمت پیرامون او تکیه می کنند با فیلمبرداری بلند مدت از افق ،   که بیشتر آنها در ساعات فریبائی فیلمبرداری شده است. آن یک فیلم زیبائی می باشد تجربه کردنش، مفید است.فقط آن تنها فیلمبراریهای زیبا نمی باشد.هر چیزی درباره زبان تصویری فیلم " سرزمین آواره ها " برجسته می باشد.طریقی که ریچاردز و ژائو  به آرامی دوربینشان را با فرن از میان ساکنین کامیونت حرکت می دهند، می تواند شاعرانه احساس شود، در حالیکه به طریقی حقیقت و همچنین استحکام لحظات را از دست نمی دهد. آن صادقانه دشوار می باشد یافتن اینکه چگونه ژائو یک فیلمی ساخته است که در ترکیباتش اینقدر زیبا باشد و بطریقی حس شود که آن هنوز زیر ناخن هایش کثیف است.یک امتیاز هیجان انگیز بوسیله لودویکو اینوادی آن به سادگی مورد پسندترین فیلم سال من با تمام شاعرانگیش، می باشد.
بیشتر افرادیکه فرن در فیلم " سرزمین آواره ها " ملاقات می کند،بازیگر نیستند، افرادی که اینطوری زندگی می کنند.(تنها چهره شناخته شده دیگر متعلق به  دیوید استراترین می باشد، عالی همچون یک مردی که با فرن دوست می شود) یک حالت فی البداهه  و طبیعی در مکالمات و عکس العملهای فرن وجود دارد که این فیلم را بنا می کند.این بی خانمانان نوین داستانهائی از عدم تمایل به مرگ را با رویاهای سفرهایشان از دیاری پر نشده می گویند،اشاراتی در مورد اینکه چگونه ایمن در جاده زندگی می کنند را به اشتراک می گذارند، و از هم دیگر به طریقی که همسایه ها در خانه های سنتی به ندرت انجام می دهند، حمایت می کنند.فیلم " سرزمین آواره ها" از یک نقل قول افسانه ای فراتر می رود، آنچنانکه آن همچنین به ما یادآوری می کند که چه تعدادی افراد آن بیرون می باشند با داستانهائی برای نقل قول کردن، و رویاهائی که محقق نشده است. و هنوز آن هرگز در اندوه و بدبختی غوطه ور نمی شود.
البته اندوه همیشه آنجا است، مفتی سوار ماشین شدن. آن می تواند در مسیر لبخندهای مک دورماند باشد وقتی او می شنود که کسی در مورد عشق از دست رفته اش صحبت می کند. او احتمالا در باره شوهرش فکر می کند.همچنین یک تفسیری از بی خانمان وجود دارد که زنی می باشد که از اندوه فرار می کند، از قیود اجتماعی واکنده بعد از هر چیزی که او می دانست و ناپدید شد.قسمتی از آن حقیقی و درست است.اما همچنین آن داستان خیلی از آمریکائی هائیست که امروزه احساس گم شدگی می کنند.نا مطمئین که بعدش کجا بروند یا اینکه فردا چه رقم خواهد خورد.تصویری از بی خانمانان که شبیه ضمانتهائی است برای بیقراری و دلواپسیهای سال 2020 آن هائی می باشند که شامل زیبائی های بیشماری درباره ساده ترین چیزها ، خنده یک دوست، فرو رفتن در رودخانه، رفتار مهربانانه یک غریبه، می باشد.ما ممکن است همگی قادر نباشیم ، مستقیما با چالشهای فرن ارتباط برقرار کنیم.اما همگی می توانیم ناراحتی و تردید را حس کنیم شاید ما می بایست همگی راهی شویم.
 

برایان تالریکو


او ویرایشگر rogerebert.com می باشد، همچنین فیلمهای تلوزیونی و بلوری و بازیهای ویدئوئی را پوشش می دهد. او همچنین برای Vulture ، Playlist ، New York Times و Rolling Stone می نویسد، و مدیر موسسه نقادین فیلم شیکاکو می باشد.
 
 
پایان
 
 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۹ و ساعت 17:46 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/joker-movie-review-2019

جوکر

 

بازیگران:

جکوئین فونیکس به عنوان جوکر، آرتور فلک ، زازی بیتس به عنوان سوفی دوموند ، روبرت دو نیرو به عنوان موری فرانکلین ، داگلاس هوگ به عنوان آلفرد پنی ورث

 

 

کارگردان:

 

تاد فلیپس

نوشته:

تاد فلیپس، اسکات سیلور

جنائی،درام، مهیج

محدود شده

118 دقیقه

نوشته: گلن کنی

امروز در فیلمهای جریان اصلی ، تارکی طعم دیگری می باشد، مثل رنجیده و بدخلق ، آن یک گزینه ای می باشد که استفاده می کنید بر اساس این که به چه بازاری می خواهید برسید.و آن مخصوصا مفید می باشد وقتی که به داخل نوعی کتاب کمدی پر شود.

تاریکی دیگر چیز زیادی ندارد که با احساسات از خود بیگانه شدن فیلمساز انجام دهد که می خواهد بیان کند یا خالی کند، آنچنانکه این حالت با فیلمی مثل " راننده تاکسی" چنین بود.آن درباره کشف کردن ایده های نامساعد نمی باشد، آنچنامکه در فیلم " پادشاه کمدی"  انجام شده است.آیا شما فکر می کنید تاد فلیپس کسی که همکار نوسینده بود و فیلم "جوکر" را کارگردانی کرد، و چندین بار به آن فیلمها رجوع می کند شما ممکن است انتظار داشته باشید که مارتین اسکورسزی به عنوان یک تولید کننده اجرائی در اینجا به عنوان یک طریقی از جلوگیری کردن مرافعه دزدی ادبی، فهرست شد.(اگرچه، او نه خیلی بعد از امضاء قرارداد بیرون شد) واقعا درباره درآمد نابرابر دلواپس می باشد، ستایش اشخاص نامدار، و کمبود نزاکت در جامعه معاصر ؟ من او را شخصا نمی شناسم اما من شرط می بندم او اهمیتی نمی دهد.او آن ستونهائی را دارد که با ساختن آن فیلمهای خماری بدست آورد، که بعضی ها باور دارند که درواقع در کمبود نجابت در غیره ،مشارکت نموده است، و می تواند بخرد تمام آبهائی که قرار است آدمهای کثیف عادی برای ما بعد از یک فیلم پر فروش انکار کنند.او می تواند آن زاغه مهمات بعد از یک فیلم پر فروش  را تحمل کند.

که رفتن تا آنجا نیست گفتن اینکه اگر شما توسط فیلم " جوکر" تطمیع شوید، شوخی روی شما می باشد.( مگر عاقبت آن واقعا می باشد) اگر شما زندگی کنید تا ببینید جاکولین فونیکس دارد اقدام می کند که کرانه های شدید را مثل موردی که مربوط به هیچکس نمی باشد را اجرا کند ، این فیلم واقعا ستایش اغراق آمیزی از آن می باشد، آنچنانکه آرتور فلک، یک دلقک خیابانی پریشان یک متمایل به کمدین ایستاده بودن بیرون و درون آنچه که شبیه گوتام 1980 می باشد (اگرچه او می داند که چه شکلی جزئیات این دوره در شهرهای افسانه ای  می باشد) فونیکس شکست می خورد، می رقصد، دیوانه وار می خندد، چیزهائی ر در دهانش می گذارد که نمی بایست آنجا باشد،و تعدادی جرمهای زشت ومنزجر کننده ای را با اشتهای وحشیانه انجام می دهد.

زیاد ساخته شده است ، توسط شرکت وارنر، و من حدس می زنم توسط کمدینهای DC (منطقه کلمبیا) ، از این حقیقت که آن به عنوان یک فیلم متکی به خود معنی می دهد که هیچ ارتباط داستانی با دیگر فیلمهای دنیای DC ندارد.و آن داشتن کیک خودتان و خوردن آن می باشد وقتی که شما هنوز تیمارستانتان را " آرکام" می نامید و دنیای DC سینمائیتان فیلم بتمن اش را هر بیست دقیقه دارد عوض می کند ممکن است آنچه که آنها واقعا معنی می دهند آن می باشد که این اولین و آخرین فیلم DC می باشد که تصمیم گرفته شده است در گروه فیلمهای محدود شده درجه بندی شود.

یک درجه بندی که آن کاملا کسب می کند، خشونت در این فیلم معنی سراسیمه کردن می دهد ، و آن چنین می کند. از خود بیگانه شدن فلک در صحنه های اولیه از خود بیگانه شدن تراویس بلیک را بر می انگیزد، اما این فیلم بیش از حد بزدل است تا به فلک بلیس نژاد پرستی بدهد.اگرچه آن نمایش می دهد او اکثرا با افراد سیاه پوست در یک سوم اول این فیلم اذیت می شود، فلک همچنین با یک مجری نمایشی گفتگو و شنود مثل کارسون پایبند می شود ، که توسط روبرت دی نیرو بازی شد ، معکوس کردن موقعیت بازیگری در فیلم "پادشاه کمدی" ، او همچنی این زن سیاه که در سالن پشت او می باشد را دوست دارد، که توسط زازی بیتس بازی شد.انتخاب بازیگر فقط بدین معنی نمی باشد که به این فیلم حقوق لاف زننده ای در انحنای جو فکری داده شود،  بلکه فراخواندن دیان ابوت هم در فیلم " راننده تاکس" هم در کمدی می باشد.ظاهرا خواستگاری موفق شخصیت فلک یک آویزان کننده فک می باشد که من فکر کردم بیتس باید وکیلش را اخراج کند، اما یک وضوح آخر بازی آن را ایجاد کرد، ... خوب قابل بخشایش کاملا این لغت نمی باشد ، آن چنین خواهد کرد.

آنچنانکه گاتام (روسائی در اگلستان) به اتش گرفتن شروع می شود،( آشوب شهری با یک اعتصاب ناخواسته شروع می شود) فلک، کسی که به عنوان یک مراقب توسط 99 % مردم در نظر گرفته می شود ، کاملا نمی داند که از آئین ستارگی زیرزمینیش چه بسازد، (به این شهر توسط آشوبگران با قیافه و نقاب مترسک ها حمله شده است، زیرا این فیلم ترجیحا ناگهانی در پشت منحنی آگاهی " دلقکها ترسناکند" می باشد، فقط پنی وایز می باشد که این روزها تقدیرهای ویژه ای را کسب می کند این توالی شبیه فیلم " شورش جکولز" می ماند  یا چیزی بصورت برابر خنده دار می باشد) مادرش (فرانسیس کونری، زن بیچاره ) به کارفرمای قبلیش دارد نامه ها نوشته است، توماس وین نجیب زاده، و آرتور یکی از نامه ها را باز می کند و می خواند، چیز آشفته ای را فرا می گیرد.

این خط داستانی درون و بیرون خودش یک خطای کامل نیست. اما وقتی که این فیلم شروع می شود استفاده کردن فیلمبرداریهائی از فیلم "یک پرتقال چرخ ساعتی" ( و بله، فیلیپس و گروه شرکت وارنر را وادار نمودند تا به آنها اجازه دهند از نماد گرافیکی سول باس برای عناوین آغاز استفاده کنند، بصورت سفید و قرمز. ) شما می دانید که الویتهایش در سرگرمی کمتر از مهم جلوه دادن خودش می باشد. به عنوان تفسیر اجتماعی ، فیلم " جوکر" آشغالی زیان آور می باشد. اما صرف نظر از اجرای گیج کننده فونیکس،آن همچنین بعضی صلاحیتهای مرکزی کارگاه های فیلم سازی اصلی را نمایش می دهد، در نه در روش غیر مشابه از آنچه در فیلم "یک ستاره متولد شد" سال پیش به نمایش در آمد،(برادلی کوپر یک تولید کننده می باشد ) بازیگران نقش دوم شامل گلن فلشر و برایان تیری هنری می شوند، ارزشهای اضافی به صحنه هایشان آوردند، و همه چیز مثل یک فیلم حس می شود.دقایق آخر، که هر تماشاگر با ادراک را تحریک خواهد کرد به اینکه من من کند "آیا شما یک یک پایان ملعون انتخاب می کنید و به آن می چسبید ؟" می باشند احتمالا یک نشانه ای از چه نوع آشفتگی ما در دستانمان خواهیم داشت فلیپس تماما به شیوههای بدبینانه متناقضش در تمام زمان اجرای این فیلم باقی گذاشته بود.خوشبختانه او با کمک یک دوستش پیشروی می کند.

این نقد در اصل از جشنواره فیلم ونیز در 31 آگوست ضبط شده است.

 

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸ و ساعت 8:57 |

روی لینک زیر بزنید:

http://chekadiran.blogfa.com/post/741


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 10:43 |

روی لینک زیر کلیک کنید:

http://chekadiran.blogfa.com/post/611


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 14:3 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/the-woman-who-left-2017

زنی که ترک کرد

 

بازیگران:

کارو سانتوس کونیچیو به عنوان هوراسیا سومورسترو ، جان لوید به عنوان هولاندا ، مایکل دو مسا به عنوان ردریگو ترینیداد ، نونی بونچامینو به عنوان پترا ، مائ پانر به عنوان واردن ، ماین استانرو به عنوان ننا ، ماروریو موریسو به عنوان مینروا ،

 

کارگردان:

 

لاو دیاز

نوشته داستان کوتاه:

لئو تولستوی

نوشته:

لاو دیاز

فیلم پرداز:

لاو دیاز

ویرایشگر:

لاو دیاز

درام،

محدود نشده

227 دقیقه

 

نوشته: اسکوت تافویا

در ارزیابی فیلم اسپایک لی بنام "او متنفر از من است "،منتقد ناتان رابین یک روزنامه صبحگاهی تولید کننده اصلی فیلم را بدین گونه شرح می دهد:" یک فیلمسازی که روزنامه صبحگاهی را بر می دارد،بیشر عصبانی می شود درباره هر مقالهای که می خواند.و تصمیم می گیرد فیلمی بسازد که صریحا هر بیماری اجتماعی را در دنیای شناخته شده، آدرس بدهد.لی دیاز وسواسی نوشته داستایوسکی یکی از این افراد مشغول است،چیزی مثل سالیانه،او یک اثر طولانی مدت درباره مزاحمت بد جامعه فلیپینی می سازد.پیچیده شده در بعضی موضوعات و ایده ها که از کتاب "جنایت و مکافات" گرفته شده است.چرا یک فیلم درباره فرقه های دینی،سقط جنین، بهره کشی جنسی  بسازیم.یا زندگی خود دیاز، به عنوان یک فیلم ساز وقتی که شما می توانید همه آنها را متحد کنید. چنانکه او این کار را کرد در فیلم 6 ساعته "قرن زایش"دیاز در فیلم 4 ساعته "زنی که ترک کرد" به آن بازگشت.درباره زندگی زندان، جنایت منطقه ای، هویت دو جنسی، فساد، خانواده،مذهب،فقر و کشتار.

سال 1997 است،ماشینهای مدرن در خیابان چیز دیگری می گویند،و مکان در یک زندان فیلیپینی است. هوراسیا (کارو ساتوس کونچیو، یک وقتی ستاره همه فیلمها حاضردر فیلیپین کسی که کارهایش کم شد وقتی که او رئیس یکی از شبکه های تلوزیونی مردم پسند در کشور شد) بدون آگاهی از حکم 30 ساله برای قتل مبرا شد. معلوم شد که او بوسیله نزدیکترین دوستانش ذر زندان برایش پاپوش درست شده است.کسی که خودش را بعد از اعتراف می کشد.با یک کمی کمک از دوست پسر قبلیش بنام رودریگو ترینیداد(مایکل دا مسا) او درخواست می کند از اندک اشخاصی می شناسد به هیچ کسی نگویند که او آزاد شده است،زیرا او می خواهد در مورد این دسیسه  مقداری کارآگاهی کند.،قبل از اینکه هرکسی بداند که او آزاد شده است.

او یک قایق به سمت ولایتی می گیرد که ترینیداد با خانواده اش سکنی گزیده است.شروع می کند شبیه مردان لباس بپوشد تا هویتش را مخفی کند.و شهر را می پوشاند. درباره هدفش اطلاعات از گروهی از منابع غیر محتمل بدست می آورد، شامل یک زن دگرگون شده (مرد زن نما)(جان لوید کروز) یک فروشنده بیقوله ای و یک زن با شکل ذهنی و بی خانمان (که بوسیله زن و شوهر نوآمی و شامین بنچامینو بازی شده است) یک چیز جالب اتفاق می افتدچنانکه او آماده می شود تا اندازه ای از ترینیدا برای گرفتن زندگیش انتقام بگیرد.او شروع می کند واقعا بچه های شیطان خیابان را بشناسد و دوست داشته باشد کسانی که او را در مدت تحقیقات شبانه اش احاطه کرده بودند.آنها شروع کردند تا او را بپرستند،چراکه او پولش را برای کمک به بچه های آنها می داد تا دکتر ببیندشان یا خانه اش را به آنها به عنوان پناهگاه پیشنهاد می داد.او یک تصویر معکوس از ترینیداد می شود.بجای بی توجه ای به طبقه کم درآمد درگیر.، از تاثیرش برای خوب رفتار نمودن استفاده می کند.

فیلم "زنی که ترک کرد" اخیرا برنده شیر طلائی شد.بالاترین درجه افتخار در فستیوال فیلم ونیز، چنانکه وقتی که فیلم " پیتا" ساخته کیم کی دوک این درجه افتخار را در سال 2011  به خانه برد.کسی متعجب است که آیا تمرکز سرگردان و لبه های تکنیکی سخت این پروژه فقط اضافه شده به احسسات سخت موثق هردو فیلم که ترویج می کنند.استواری این فیلم یک راز حقیقی است.گاهی اوقات آن بطور یکنواخت ما را به تصویر بعدی انتقال می دهد.دیگر دفعات انتقال با صدای بلند است.همچون دیاز که مجبور شد فیلم را برای نخستین نمایش با عجله ببردو نتوانست برگردد و موضوعات را روان کند.این بسادگی می توانست یک محصولی از فیلمبرداری ،کارگردانی ، ویرایش نمودن،،نوشتن این فیلم مربوط به دیاز باشد و فقط قادر نباشد خودش را بطور مساوی در سراسر تمام امور پخش کند.تصاویرش بطور قطعی زیان نمی بینند،هر حالتی که باشد،چنانکه فیلمبرداری سیاه وسفید ابریشم نمای غیر معمولش نمایش می دهد،که مکان موضوعاتش در یک خط سیر مورب از وسط محورهای x وz  . یک اندازه حرکت تولید می کند حتی وقتی که دوربین متجاوز از ده دقیقه ثابت باقی می ماند.

این فیلم استفاده زیادی از پخش رادیو می کند تا بحران در خیابانها را بسط دهد.دائما پررنگ کردن اینکه التهابی از آدم ربائی موجود است بی شباهت به هر کشوری که تابحال آن را تجربه کرده است.مادر ترزا و پرنسس دیانا در یک بیانه مشترک کشده شدند.دنیای دیاز بوسیله بی حسی تعریف می شود،بوسیله فشار و کشش خدایان که قدرتشن را اعمال می کنند و سپس فرو می افتند. هوراسیا با عملهای اتفاقی مهربانیش،به نظر می رسد که نسخه ای از مادر ترزای این فیلم می باشد.اگرچه حتی او در یک تناسبی از بیرحمی خداگونه،مادر پنج کودک را در جلوی بچه هایش می زند.(زدن بوسیله اثرات صدای کارتونی غیر قابل تصدیق، زیاد میشود.) آن زن بعدا برای خشونت او را می بخشد ، گوئی که آن  فقط قسمتی از زندگی می باشد.فیلم "زنی که ترک کرد" مثل دیگر کارهای اخیر دیاز خسته کننده نیست.همچون فیلم " قرن زایش" یا فیلم " Norte ،انتهای تاریخ" و یادداشتهای ظریفش بیشتر رفیع است.دریک فیلم چهارساعته که بیشتر شامل افرادی است که  زیاد تر باقی می مانند.مکالمات بدون هدف در خیابانهای خالی،آنها تعیین کننده می باشند. نعره فراموش نشدنی از گوژپشت بند زن که اجناسش را بفروش می رساند.منظره ای از یک زن مست که در زیر نور یک خیابان بالا و پائین می رود.مسیر یک ذهن فاسد شده به نظر می رسد می یابد جایگاهی در بیان مکرری از لغت " دومینو" ،هوراسیا تلاش می کند تا یاد بدهد به کسی آواز" جائی" را از فیلم" داستان سمت غربی" را بخواند.آن آهنگ توسط تام ویتز در سال 1978 در آلبوم ولنتاین آبی  تامین شده است.که بطور مشابه ایجاد می کند و در یک Hellescape    شهری موجود است. جائیکه آشغالها جارو می شوند و باخونسردی از زندانیان خداوند عبور می کنند.با ریزش خون از زخمها آنها جمع کردن را بیاد نمی آورند.این آهنگ برای هورشیا خیلی معنی می دهد.اشاره می کند که رنجشش ممکن است ممکن است برای هیچی نباشد (پوچ نباشد) اگر اوشکلی از رهائی را بیابد. حقیقتش رفته است.و او تلاش می کند تا دوباره شخصیتش را بسازد بعد از اینکه آن را در زندان از دست داد.تلاش کردن  و شکست خوردن تا ارائه کند تغییراتی را برای دوستان خیابانیش  تااینکه مستقیما با خودش موجه شود.او بطور تصادفی خنثی می کند مهربانانه ترین عملش را با رد کردن اینکه خودش را بجای انتقام گیری بی فایده بازسازی کند.

این فیلم در دقایق آخر چیزی شبیه تفوق می یابد.وقتی که هورسیا از حومه شهر بیرون می آید تا پیدا کند پسرش را در شهر که خیلی وقت است گم شده است.و در نهایت تصدیق می کند که او هنوز در شکلی از زندان است،اگرچه او آزاد است.در یک مونتاژی که نتایجی از فیلم " L'Eclisse " ساخته میشل آنجلو آنتونیونی را فرا می خواند به ما نشان داده می شود پوسترهای مفقود شده ای که آراینده یک دوجین از گوشه خیابان ها ،دیوارهای خالی و پس کوچه ها می باشد.حضور هوراسیا فقط بواسطه تعدادی پوستر حس می شود،رنگ کردن شهر با گمگشتگی،تلاش کردن باری دوباره سازی حضور شخصی  در جائیکه انسانیت ترد شده است.انسانها در شهر شبیه حشرات می باشند مشغولانه به اطراف می دوند،قادر نیستند زندگیشان را تغییر دهند.یا بیشتر از همرنگ شدن با یک طرح شهری بدون احساس را انجام دهند. از خود گذشتگی هوراشیا همچون نشانه هایش ترد می شود. بالاخره او تلو تلو می خورد همچون مرده زنده شده،در یک دایره، نشانه ها چهره پسرش را زیر پا تحمل می کنند ،غیبتش او را مسخره می کند،تحت الفظی زمین زیر پایش می شود.آن او را شکار خواهد کرد و حمایت خواهد نمود.شبیه زندگی که او در حبس ازدست داد.

این لحظات آخر ترک کرد ریتمی که دیاز برقرار کرده بود در سرتاسر ساعتهای قبلی گوئی اثبات می کند که زندگی هیشه توانای سر خوردن از گرفتن ما می باشد و خودش را هدایت می کند.اهمیت ندارد قدمهائی که ما بر می داریم تا بعضی سنجش کنترل را بدست آوریم.ما همتا نیستیم برای طرحهای بی هدف از دنیا به محض اینکه ما تصادفا گام برمی داریم.یک فیلمی چنین شلوغ می تواند چنان تمرکزی در لحظات پایانی اش بیابد ،بگوئیم که هر آنچه از روشهای دیاز از الهام و تکوین باشد.او می داند که دقیقا چه انجام می دهد.

 

 

پایان


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 22:13 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/from-afar-2016

از دور دست

 

بازیگران:

آلفردو کاسترو به عنوان آرماندو ، لوئیس سیلوا به عنوان الدر، جریکو مونتیلا به عنوان آملیا، کاترینا کارتوزو به عنوان ماریا

 

 

کارگردان:

 

لورنزو ویگاس

نوشته:

گیلرموآریاگا

فیلم پرداز:

سرجیو آرمسترانگ

درام

محدود نشده

93 دقیقه

 

 

 

 

نوشته: گادفری چشایر

مادام این حقیقت که فیلم" از دور دست" صیقل خورده اما پیش پا افتاده ساخته لورنزو کلینچ جایزه شیر طلائی با اعتبار را در چشنواره فیلم ونیز برد این موضوع را پیشنهاد می دهد که آن مخصوصا سال ضعیفی برای قدیمی ترین جشنواره عمده جهان بوده است،یک طعنه مناسب در پیروزی محلی می باشد. برای خصوصیات ونزوئلایئی آخرین مورد برای وراثت از فیلم " مرگ در ونیز" می باشد، پدر بزرگ تمام فیلمهای پیر مردان همجنسگرا (پیرمردان بعد از جوانی با تمایل جنسی ) می باشد.هم الگوی فیلم "پایان قرن" ساخته لوچیانو ویسکونتی وهم  بازگوئی معاصر ویگاس یک کشش سینمائی معینی دارند.آنها شامل مقادیر فراوانی از نگاه بارشده از خواسته و شهوت می باشند و سردسته تعاقب بصری از مورد عاشقش می تواند به عنوان یک استنباط برای هر نگاه شهوانی تماشاگر سینمائی خوانده شود.اما تفاوتی در روشهای قدیمی و جدید در گفتن چنین داستانهائی موجود است.

در فیلم "مرگ در ونیز"، مطالبه بدون تلافی باقی می ماند،هم جنسی و هم احساسی، که علتش ممکن است پیشنهاد شود که یک ارزیابی دقیق از سرنوشتهای چنین شرایطی در زندگی واقعی باشد.در نسخ جدید تر، یک نوع معینی از خیال پردازی با واقعیتهای پیشی جستن کامل درهم می آمیزند: آن مرد جوان در نهایت بصورت احساسی به آن فرد پیرتر پاسخ می دهد.و معمولا یک انحراف جنسی هم چنین موجود است.هرچند آن مختصر و پنهانی ممکن است باشد.

در حدود خصیصه های هم جنسگرائی ،چنین فیلمائی،که در آن مرد جوانتر اغلب یک کلاهبردار یا تبهکار است، خیلی بی شمارند که کاملا شامل یک زیر مجموعه می شوند.در میان فیلمائی که برای فستیوالهای مقام بالا هدف گیری کرده اند،از طرفی دیگر، آنها به اندازه کافی نادرند تا استثنائی در نظر گرفته شوند. و بعضی ها گهگاهی هستند: فیلم " پسرهای شرقی" ساخته رابین کمپیلو که در جشنواره ونیز چندین سال جلوتر پیش نمایش داده شد،یک مثال بهتری از این شکل می باشد، آنی که ابتکارات و نیری احساسی بیشتری از فیلم ساخته ویگاس ارائه می دهد.

فیلم " از دور دست" در هر حالت،در خاموشی ساخته شده است.وقتی فیلم شروع می شود آرماندو میان سال (آلفردو کاسترو) یک مرد جوان جذاب را در ایستگاه اتوبوس کاراکاس کشف می کند،سپس در پی او وارد اتوبوس می شود،یک مرد جوانتر می تواند بگوید که چه چیزی را نگاه خیره آرماندو اشاره می کند و اندکی پس زده می شود. تا اینکه عشق بازیش یک بسته ای از پولها را فروزان می کند، سپس آنها به آپارتمان تاریک آرماندو بازمی گردند، جائیکه او به این پسر دستور می دهد که برگردد،پیراهنش را دربیاورد،شلوارش تا نصف پائین بیاورد، و بدون حرکت بایستد آنچنانکه این الگوی آرماندو می باشد: تماما آن درباره نگریستن و خود ارضاعی ،نه پیوند احساسی می باشد. دلایل ممکن برای چشم اندازش در یک صحنه پیرو پیشنهاد می شوند جائی که او و خواهرش بازگشت اخیر به شهر پدرشان را بحث می کنند، یک مرد تاجر قوی که آنها ظاهرا متنفرند از او برای دلایلی که مشخص نیست.با این رنگ آمیزی متحرک خانوادگی ،آرماندو پیگیری اش در مورد مردان جوان و در دسترس را ادامه می دهد.

فرد لاغر اندام، سولن الدر(لوئیس سیلوا) کسی که 17 یا 18 ساله به نظر میرسد، که مطیع نیست همچون بعضی ها،او آرماندو را می زند و پول و یک یا دو چیز با ارزش از آپارتمانش را بر می دارد،هیچ چیز درباره این فیلم پیشنهاد نمی دهد که نقش اولش یک آزار طلب (مازوخیست) است.او به اندازه کفایت با این فرد مسن می ماند که او به دنبالش می رود و یک نوعی از ارتباط را ایجاد می کند،تا یک اندازه بوسیله خرج کردن پولی که این پسر برای چیزها می خواهد،همچون تر و تازه کردن ماشین کورسی.

آن پدیدار می شود که همچون آرماندو، فرد مسنتر موضعات مشکل پدری دارد، این احتمالا این معنی را می دهد که چیزی را درباره مقارنه و پیوستگی این دو شرح بدهد.اما آن ترجیحا یک ایده روانشناسی پیش پا افتاده است که هرگز بطور متقاعد کننده ای توسعه نیافت.در عوض متن نوشته ویگاس موضوات کناری گوناگون و کشمکشهای غیر شفاف را بما ،همچون مواجه شدید با برادر دوست دختر نفر مسن را ارائه می دهد. که بعضی کشمکشهای اندرونی را اضافه می کند،اما آن هرگز توضیح داده نمی شود.

آنچه در پی می آید شامل تباه کننده ها نمی باشد، اما آن ارزش دارد که نشان دهیم که وقتی، در قسمتهای بعدی داستان، آن چرخش به سمت درگیریهای احساسی و جنسی بین دو شخصیت اصلی صورت می گیرد،آن همچنین بیشتر استحاله می کند و کمتر باورکرنی انجام می دهد.خیلی اتفاقی، بعد از یک روز در ساحل، شخص مسن از ترشروئی دست می کشد و با آرماندو خیلی دوستانه رفتار می کند که او را به یک جشن خانوادگی دعوت می کند که بعضی از پسران فامیل ،حس می کنند که یک چیزی بین آنها موجود است،عصبانی می شوند.

درحالیکه تصمیم شخص مسنتر مفهموم خیلی اندکی با زمینه فرهنگی ارائه شده، ایجاد می کند، و او چنان تیره و بی اطلاع ارائه می شود.که ما نمی توانیم به او با یک عبارت سنجیده اعتبار دهیم.آن شاید اثبات می کند که یک فیلم ساز می تواند بگریزد با مقداری رودرروئی با حضور ذهن تا موقعه ای که سطح و ظاهر فیلمش استادانه بشکل در آمده باشد.

و برای فیلم " از دوردست" یقینا چنین است.ویگاس که شروع بکارش این است، باید بیشترین امتیاز را بیاورد برای آخرین فیلمش در فیلم هنری مدرن،زیرا این فیلم یک نگاه آرام کننده و دستم گرفته شده و مقدار زیادی از تماسهای هوشمندانه در ترکیبش دارد و از متمرکز ساختن های گوناگون استفاده می کند. فیلم ساز همچنین بیشتر از یک وظیفه مستعدانه را با هنرپیشه های اصلیش انجام می دهد،چلن کاسترو استادانه ثابت می کند که نگه داشته شده و غیر فعال است در حالیکه سیلویا تماما خود نما می باشد و فرار نمودن را پیچیده است.

گیلرمو آریاگا (فیلمهای " آمروش پروس"،"21 گرم") همچنین با کمک در نوشتن داستان این فیلم امتیاز می یابد،که شاید به توضیح دادن ضعف داستانسرائیش کمک کند.برای اینکه اگرچه آن وقایع نگاری مرکب یا جابجائی اتفاقی از منطقه را نشان نمی دهد که فیلمهای " آمروش پروس" و "21 گرم" را مشخص نموده اند.فیلم " از دور دست" از روش استفاده نویسنده از ازهم گسیختگی رنج می برد. و تیرگی برای پیشنهاد دادن معانی که کجا ،اگر شما به اندازه کافی از نزدیک نگاه کنید،واقعا چیزی موجود نیست، حداقل هیچی پشت مجامع خسته که در آن خیلی فیلم " مرگ در ونیز" می باشد ،و فیلمهای زاده شده باقی می مانند.

پایان


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 15:22 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/a-pigeon-sat-on-a-branch-reflecting-on-existence-2015

نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی

 

بازیگران:

هولگر اندرسون به عنوان جاناتان ، نیس وستبلوم به عنوان سم ، ویکتور گلنبرگ به عنوان ل روی چارلز 12 ، لوتی تورنروس به عنوان پرفسور فلامینکو ، ژوهانس گرهولم به عنوان کنلل سوریتر ، اولا استنسون به عنوان دانسور ، راجر اولسن لیکورن به عنوان گاردین ، چارلوتا لارسون به عنوان لوتا بوی توسو

 

کارگردان:

 

روی اندرسون

نوشته:

روی اندرسون

کمدی،درام،

محدود نشده

100 دقیقه

 

 

 

 

 

نوشته: سیمون ابرامس

 فیلم کمدی " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی "  یک روش خاصی از حالت بیروح مضحک و همینطور یک حس بیمارگونه خاصی از همدلی دارد.چنانکه در دو فیلم قبلیش، نویسنده/ کارگردان روی اندرسون (فیلم " آهنگهائی ز طبقه دوم" و فیلم "تو ، داری زندگی می کنی") چندین طرح اولیه متحد موضوعی از زندگی را ارایه می دهد چنانکه آن بوسیله فرد فروتن تجربه شده است،و رنج می برند،دو گروه از مردم که محکوم شده اند (بر طبق فیلمهای اندرسون)هیچ چیزی به ارث نبرند. فیلم " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی" ، در آن حالت، یک کمدی آشوب کننده می باشد.آن مجموعه ای از طرحهای اولیه کمدی می باشد در باره مردمی که خیلی درگیر خویش می باشند تا اینکه با همدیگر همدلی کنند.آن همچنین یک اخطار دهنده رک غم انگیز می باشد و یک تقاضای موثر برای حساسیت هوشیار تماشاکنندگان می باشد.

من دارم این نقد را می نویسم به عنوان یک مجموعه ای از اجتماعات آزاد مستقیم زیرا آن هست واقعا که چگونه فیلم " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی" خودش را ارائه می دهد.همچون دیگر فیلمهای اخیر اندرسون،فیلم " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی" فیلم خیلی موثر غریزی می باشد که آن مهم نیست که چقدرسخت احساسات انفرادی با پیام انسانی اندرسون بر سرتان می کوبد: بوسیله انتخاب نمودن جداسازی خودمان از دیگران،ما با مرگهای پوچ خرد یک هزار باری روزانه بدون واقعا هیچ حرکت به جلو، می میریم.

فیلم " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی "  واقعا یک طرح ندارد، اما آن دو شخصیت دوباره ظاهرشونده را نشان نمی دهد،جاناتان (هولگر اندرسون) و سم (نیلس وستبلوم) جنسهای نوظهور را می فروشند،اما در مورد آن خیلی خوب نیستند.آنها خجالتی و بی مهارت می باشند.چنانکه ما در در صحنه ای می بینیم،که آنها تلاش می کنند مردمی را برپا کنند که هیچ اعتباری برای دندان خون آشام و ماسکهای پلاسیکی هلووینی قائل نیستد.اما جاناتان،که برای زیادی حساس بودن دست انداخته شده است، همچنین از یک احساس مبهم فرورفتگی که یک چیزی با زندگیش اشتباه است،رنج می برد.و آن مشکلاتی را بعدا با سم بوجود می آورد.

منصفانه، جاناتان کاملا بی گناه نیست.در یک صحنه، ما او را می بینیم که به یک صاحب فروشگاهی زورگوئی می کند که خیلی دلواپس و افسرده می باشد وقتی که آنها درخواست پرداخت برای اشیاء نوظهور می کنند که با کارت اعتباری خریده شده است.آن یک مجادله ناهنجار برافروخته است آز آنجائیکه جاناتان و سم مجبورند با مشتریشان بواسطه شخص ثالث بحث کنند: زن صاحب فروشگاه.دیدن جاناتان و سم از کمبود همدلی ،چیزی است که آنها را بر علیه آدمهای متفاوتی درفیلم " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی " متحد می کند.چندین شخصیت تلفنهائی در یافت می کنند که هرچه موقعیت در جلوی چشمانشان اتفاق می افتد را نمی بینند همچون دانشمندان بی عاطفه ای که وقتی یک میمون دارد درمان با ضربه برقی را اجرا می کند را در نظر نمی گیرند یا یک سلمانی بیچاره که نمی بیند مشتری بی میلش (و تنها مشتریش) دارد فرشگاه سلمانی را ترک می کند. هر بار این اتفاق می افتد،شخص پشت تلفن از روی طعنه می گوید "من خوشحالم که تو داری کارت را خوب انجام می دهی" بیاد تماشاگران می آورد را که مخالفش واقعا درست است، و اینکه یک وضعیتی از خوب نبودگی می باشد واقعا از چیزی که بصورت باقاعده در فیلم اندرسون پیش می رود.

اندرسون اگرچه یک بدبین نیست،و یا " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی "  یک فیلم عیب جو نیست.بر عکس، فیلم " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی "  تماشاگران را از میان یک مجموعه رویدادهای چشمگیر غم افزای کمدی به سمت یک نتایج بی انتهای امیدوارکننده ، به پیش می برد.در یک مصاحبه چاپ شده در سال 2009 با سایت موبای به آدرس ذیل:

https://mubi.com/notebook/posts/figurative-and-abstract-an-interview-with-roy-andersson

که بوسیله کمک میزبان ایگناتی ایشنوسکی صورت گرفته است.اندرسون فراوانیش را در یک زمان ،اما حساسیت شرافتمندانه به عنوان یک نوری بدون بخشش را شرح می دهد.وینتسکی بصورت درست آن را اضافه می کند که " یک اختلافی بین بدون بخشش بودن و ظالم بودن موجود است". شما می توانید دقیقا آنچه که وینتسکی معنی می دهد را ، در بیشترین صحنه مواجهه شونده در فیلم " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی " ببینید.یک صحنه رویائی در جائیکه خونهای آبی سفید صندوقهای بزرگ پر از بردگان سیاه را به آتش می کشد.و تماشا کنید که صندوقها به آهستگی می چرخند و موسیقی می سازند.گام تعمدی درد آور این صحنه آن را بطور شگفت آوری تکان دهنده می سازد.شما می فهمید که چه خوب دارد اتفاق می افتد قبل از اینکه این صحنه تمام شود اما در زمانی که صحنه تمام می شود،شما می فهمید که شما جدیترین صحنه در فیلم " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی " را دیده اید.آن فریادی از خشم سخت می باشد که از بقیه کمدی لغزنده مکاشفات یوحنی فیلم آگاه می سازد.

اندرسون ذاتا قادر است مخاطبینش را مورد خطاب قرار دهد تا به بازتابهای خانه خنده دار از فاقد حساسیت انسانی اش بخندند، زیرا او یک روش خیلی دقیق دارد،کسی که بعد از کارگردانی کردن صدها مورد از تبلیغات سورئالیستی اقتصادی، زبردست شده است.اندرسون زمانش را پشت دوربین سپری می کند،او معمولا دوباره فیلمبرداری می کند صحنه هائی که فقط یک مشتی از گفتگوها را دوباره و دوباره نمایش می دهند،گاهی اوقات چندین مرتبه،او برای فیلمبرداری تقلا نمی کند،بر طبق تولید کننده خط جان کارلسون،اما بلکه آنها را به شیوه خودش انتخاب می کند .آن حساسیت در مجموعه فیلم " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی " نشان داده می شود.مدلها و تجهیزات واقع نما ئی که وادار می کند شما را که احساس کنید که انگار دارید به صحنه های خیابان نگاه می کنید وقتی که درواقع شما دارید به مجموعه داخلی با جزئیات روشن نگاه می کنید که همچنین یک نوع جادوئی ساختگی بودن را احراز می کند.صحنه های درونی فیلم بطور مشابه مثل تصاویر زننده فلمبرداری شده اند، که فقط با اشکال سرزنده می شود.هنگامیکه یک بازیگر عمده شبیه زامبی کشان کشان راه می رود. دنیای فیلم " نشستن کبوتر روی شاخه بازتابی از زندگی " در این مصداق،شکننده است،اما نه واقعا رو به مرگ.شخصیتهای ناتوان خنده دار اندرسون ، به عبارتی دیگر،ممکن است پیوسته در شرف سقوط معنوی باشند،اما آنها هرگز کاملا شکسته نمی شوند.این نوع قابلیت ارتجاع لجبازی یک دنده خیلی انسانی ، و همچنین خیلی مضحک می باشد.

 

پایان


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 22:35 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/sacro-gra-2013

ساکرو گرا

 

بازیگران:

مستند

 

کارگردان:

 

جیان فرانکو روسی

مستند

محدود نشده

93 دقیقه

 

 

 

 

 

 

 

نوشته: مت زولر زایتس

فیلم  " ساکرو گرا" ساخته جیان فرانکو روسی، اولین فیلم غیر داستانی که برنده شیر طلائی در فستیوال ونیز شد، این فیلم قسمتی از زندگی رومی هائی است که نزدیک 42.5 مایلی بزرگراه طویلی زندگی می کنند، که دور شهر می چرخد.آن نوعی از فیلم می باشد که بنظرمی رسد برای تفسیر فریاد می زند، یا حداقل جوابی برای این سوال،" نکته این فیلم چیست؟" آن یک فیلم تکه تکه بهم پیوسته می باشد، که مختصر شخصیتهای کوتاه به هم می چسباند و نمای چشمگیری را برجسته می کند، وبصورت متناوب به شخصیتها و تنظیمات کلیدی باز می گردد، چنانکه فیلم هویدا می شود، یک آهنگ موزونی ایجاد می کند که یا مسحور کننده یا ملال آور می باشند،بستگی دارد که آیا شما این فیلم را دوست دارید،(یامتمایلید خودتان را به آن بسپارید،من بحث خواهم کرد که شرایط ثانوی اولی را تعیین می کند، اگرچه مسلما من دارم جلوترازخودم اینجا می روم)

افراد این فیلم، یا شخصیتها، یک ماهیگیر مارماهی کسی که یک گفتگوی طولانی راحت با زنش در میز شامشان دارد و گاهی اوقات درباره رساناها انتقاد می کند و ماهیگیری بین المللی بهم پیوسته معیشتش را بخطر می اندازد، و یک پیر مرد(شاید یک استاد دانشگاه اما ممکن است یک شطرنج باز باشد،اگرچه من هرگز کاملا مطمئن نشدم درباره اینکه چه او انجام می دهد) که او با دختر نوجوانش زندگی می کند، و دلپذیر شروع می کند اما نسبتا صحبت تکنفری می باشد، یک شاهزاده ای که خانه مجلل خانوادگیش را برای فیلمبرداری فیلمی اجاره می دهد، یک دانشمندی که سعی می کند تا دریابد که چگونه سوسکها را می توان از جویدن وسط درختان خرما نزدیک یک خط ممتد بزرگراه، متوقف نمود. چندین جنده موجود است که در یک اتومبیل یدک کش زندگی می کند ، و چندین پیرا پزشک که نوبتهایشان را درست می کنند،و غیره.گاهی اوقات ما مجاب می شویم که شخصیتهای منفرد را در انزوا ببینیم، (یکی از پیرا پزشکان ستاره غیر رسمی این فیلم می شود) بیشتر اوقات ما آنها را می بینیم که به عنوان قسمتی از یگ گروه یا یک شرکت کاری، عمل می کنند. این فیلم داستانسرائی  یا عنوانهای روی صفحه ندارد.چیزی موجود نیست که مستقیم بیرون بیاید و بما بگوید که چرا ما داریم این افراد و موقعیتها را می بینیم ، بدین ترتیب.

البته این گاه گاهی تنظیم ، ناشفاف، پراکنده ،ظاهر اتفاقی از عناصر ما را دعوت می کند سعی کنیم تا یک الگو را تشخیص بدهیم یا یکی از فیلمها را فرا بنهیم (روی این فیلم قرار دهیم).بهتر است برای تعیین نمودن اینکه چه نوعی از عبارت یا عبارات،سعی کنیم که بسازیم.تعداد اندکی از همکارانم، تلاش نموده اند که دقیقا چنین کنند، و در انجام دادن، قضاوت شده است این فیلم صادق می باشد واغلب قابل توجه و هنوز اساسا کمبود دارد، خوب،کالا. یک حسی از برنامه یا مقصود.یک دلیلی برای بودن،شاید.

ممکن است آنها درست باشند، اما من بویژه اهمیت نمی دهم که درباره این موضوع فیلم " ساکرو گرا" بحث کنم.من بوسیله این فیلم منقلب شدم،نه بخاطر اینکه آن به نظر می رسد که دارد سعی می کند یک عبارتی درباره روم معاصر،یا ایتالیا ، یا دنیای غرب  ،یا جهانی کردن، یا مبارزه طبقاتی، یا هر چیز دیگری که خودش را وام می گیرد از یک تکه از فکر یا اوراق یک تز، درست کند، اما زیرا آن بنظر میرسد ( برای من، بهرحال) بصورت خوشایند ناآگاه می باشد از، یا عمدا بی علاقه، چنین فیلمی بودن.

من فیلم " ساکرو گرا" را در سلسله سه صغیر اما در زیرمجموعه هائی حیاتی از فیلم (یا برنامه های تلوزیونی ) قرار خواهم داد.یکی فیلم " ضربان قلب شهر" می باشد، سرمشق شده است بوسیله چنین فیلمهائی با فیلمنامه های متنوع همچون فیلم " شهر باز" و فیلم " داستانهای نیویورک" و مستندهای " برلین: سمفونی از یک کلان شهر" و فیلم " بلفاست،ایالت مین" ساخته فردریک ویسلمان و فیلم " ارتفاعات جکسون" این فیلمها بیشتر درباره تصاویر و لحظات می باشند تا داستانسرائی بیرون ریزنده و خطی باشند.لذتهایشان اصولا جانورشناسانه یا علوم طبقه بندی می باشد تا اینکه نمایش باشد.هر احساسی از ساختار یا برنامه کاری بیانی مجبور است توسط بینندگان ایجاد شود.و شما هرگز نمی توانید نطور کامل طمئن شوید که آیا سازندگان فیلم واقعا پیامی دارند یا اینکه آنها فقط دارند تنظیم می کنند یا تکه هائی از مواد را کنار هم می گذارند (چنانکه هنرمند کلاژ ممکن است) تا ببینند چه اتفاق می افتد.اگر یک کس دیگری این فیلم را دید و الگوی متفاوتی را دید، یا هیچ الگوئی، شما نمی توانید به آنها بگوئید آنها اشتباه می کنند،چون تمام نکته یک فیلم شبیه آن این است که خودتان را به آن ارائه دهید.

دسته دوم فیلمهای نوشته شده ی برشی از زندگی می باشند، که مقداری همپوشانی با دسته نخست دارد، آن ساده سازی شده است بوسیله " کار درست انجام بده" ( تکه ای مراعات حالت از تئاتر در هوای آزاد، به یک قطعه شهری تنها محدود شده است) و سریالای تلوزیونی " سیم کشی" و "ترم" که قرابتهای مستندانه خیلی قوی دارند.این نوع از فیلمهای شهری قالب بیشتری دارند،آنها بیشتر نوشته شده، ساخت یافته احساس می شوند.شما در یک مکان شروع می کنید، شما جای دیگری می روید،شما شخصیتها را ملاقات می کنید و ملاقات مجدد می کنید.و داستانهایشان در امتداد خطوط موازی توسعه می یابد،به آهستگی.گاهی اوقات فیلم شروعمی شود با طلوع خورشید و پایان می یابد وقتی که آن غروب می کند. دیگر زمانها شما می بینید خورشید را که مکررا طلوع و غروب می کند تا ردپای گسترده تری از گذشت زمان را برساند.یک موضوع مرور زمان در این نوع فیلم شهری موجود است. آن اینقدر زیاد درباره بافت و ریتم زندگی شهری می باشد به همان اندازه آن درباره شخصیتهای منفرد می باشد.

یک سومین زیر دسته ای از فیلم موجود است که در سراسر زمان اجرای این فیلم منعکس می شود.فیلم نئورالیستی (https://en.wikipedia.org/wiki/Italian_neorealis) که در آن یک جمع بازیگر بزرگی از بازیگران بیشترغیر حرفه ای اجرای دلکشی اما اغلب بازیهای خاکی دارند. فیلم " شهر باز" یکی از اولین مثالهای این نوع فیلم می باشد، اما ما نسخه هائی از آن را در کشورهای متفاوت و رساناهای متفاوت دیده ایم. فیلمهای " سیم کشی" و "ترم" یک کرنش نئورالیستی داشتند.و در زمان دوره اوج زیبائی شناسانه سینمای ایران، دهه های 80 و 90 ، بعضی از فیلمهای بزرگ با هنر پیشگانی عرضه شد که کم و بیش خودشان را بازی می کردند.

هیچ یک از اینها معنی نمی دهد تا دلالت کند که هر چیزی در فیلم " ساکرو گرا"  احساس تقلبی ارائه می دهد.روزی دو نیم سال صرف کرد برای فیلمبرداری مصاحبه ها و مقداری فیلم تهیه نمود در سرتاسر بزرگراه و هشت ماه دیگر این اسناد را ویرایش کرد.با این وجود، این مردم قاطعانه خودشان را دارند بازی می دهند، به طریقی، زیرا آنها طبیعتا شخصیتها می باشند.آنها شخصیتهائی بودند قبل از اینکه فیلمسازان به آنها نگریستند. لحظات نیرومند خصووصیت فیلمبرداری مستند را دارد که بوسیله فیلمساز کوشا ضبط شده است کسی که پرسه زدن در آن دور و بر را ادامه داد تا اینکه موضوعش بالاخره فراموش کرد که او آنجا می باشد.روزی بازگشتن به چندین آپارتمان در ساختمان بلند مرتبه را ادامه داد و از میان یک پنجره بدون پرده موضوعاتش را فیلمبرداری کرد، کسی که نه فقط مجبور شد به او اجازه دهد بدین طریق در مورد آنها جاسوسی کند بلکه مجبور شد بطور مناسبی برای ضبط صدا سیم کشی شود.این صحنه های آپارتمان شبیه جزئی ازتئاتر شهری دیپان  احساس می شود، که در پرواز گرفته شده است.ما یک نشیمن باکن داریم، و ما داریم از طریق دهانه صحنه پنجره هایشان نگاه می کنیم.یک صحنه ای نزدیک انتهای فیلم موجود است که بین یکی از پیرا پزشکان و مادر پیرش که خیلی شیرین و واقعا خصوصی می باشد که آن را تماشا کنیم.من فکر کردم این می باشد آنچه که آن باید حس شود مثل یک روحی که می تواند نادیده درنگ کند،نگاه کردن مردم که زندگیشان را  زندگی می کنند.

فیلمسازی به دنبال زیبائی ا در هر جائی می باشد، و آن را می یابد.بازی چراغ عقب مات ماشینها در یک بزرگراه هنر تجریدی بزرگ مقیاسی شود.فیلمبرداری طولانی مردم سایه نما شده که دارند صحبت می کنند نزدیک یک پنجره روشن از نورآفتاب در یک اطاق تاریک پرمایگی تصویر نقاشی شده با رنگ و روغن را دارد.هنوز بطریقی تصاویر به ندرت غوا بر انگیز یا وانمود شده حس می شوند.این فیلم به نظر می رسد پراکنده و ناکامل در زمانها می باشد. اما آیا این حس می شود مثل یک مشخصه یا یک نقص و خطا بستگی خواهد داشت به آنچه که شما از تجربه نمودن می خواهید.اگر این فیلم در تخیل و تصور باقی بماند، (و آن باقی مانده است به تصور من) آن بدین دلیل می باشد که روزی و همدستانش بنظر نمی رسد که هیچ برنامه کاری بجز ضبط کردن لحظات کوچک اما مهم در زندگیهای مردم واقعی را داشته باشند، انواع تبادل احساسی زودگذری که فیلمها بندرت فکر می کنند که به ما نشان دهند.

اشاراتی از ضعیف شدن و باز تولید در اجزاء باریکی از مردم جوان و پیر موجود است.همچنین در تصاویری ازدانشمندانی که وسوسه شده اند نسبت به اینکه چگونه آن سوسکهای دوزخی را بکشند، که به طریق خودشان دارند درختان خرما را می خورند  (شنیدن جویدن سوسکها و تونل درست کردنشان مخوف صدا می دهد ) اما در انتها این فیلم ما را با احساس کردن " شبیه آنچه که همیشه بوده است" باقی می گذارد.در ابتدا در فیلم " ساکرو گرا" یک فیلمبرداری طولانی از یک اتساع بزرگراه نزدیک یک کشتزار موجود است.بعد از یک لحظه، یک گله گوسفند به صحنه فیلمبردای از قاب سمت راست ،بع بع کنان و جنب وجوش کنان، وارد می شوند.ما اینجا احساسی را می گیریم که به این شهر خیلی مستولی نشده اند و یا طبیعت نابود نشده است چنانکه آن تاسیس شده است.یا اینکه شاید طبیعت شهر را تاسیس کرده و آمیخته است. یک احساس مشابهی از همپوشانی در مشاهداتی از ارتباطات مختلف موجود است، مخصوصا آنهائی که در آنجا گروه ها بوسیله یک شکاف سنی قابل توجه جدا شده اند، اما یک طریقی را یافته اند تا ارتباط بر قرار کنند یا همزیستی کنند.همان فیلم می توانست پنجاه سال قبل ساخته شود، و می تواند دوباره پنجاه سال بعد ساخته شود، گواهی می دهد به هم ساختمان محکمش و هم به تصمیمات عاقلانه اش برای تثبیت کردن بر اصول موجودیت و منطبق سازی معانی ظریف به تماشاگران باقی گذاشته می شود.

 

 

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 5:6 |

ترجمه: https://www.indiewire.com/2012/09/toronto-review-kim-ki-duks-pieta-is-not-your-average-crime-movie-44950/

پیتا

 

بازیگران:

مین سو جو به عنوان می سون ، جونگ جین لی به عنوان گانگ دو ، کی هونگ واو به عنوان هون چول ، اوئیجین کانگ به عنوان میونگ یا

 

 

کارگردان:

کیم کی دوک

نوشته:

کیم کی دوک

موسیقی:

پارک این یونگ

جنائی،درام

محدود نشده

103 دقیقه

نوشته: جنت کاستولیس

در یک آزارگر شرور، ضعیفترین نور روح

اخلاقا حیله گر و با یک لحن و رنگی مثل قیر سیاه فیلم " پیتا" هیجدهمین فیلم از کارگردان کره جنوبی کیم کی دوک، یک فیلم عمیقا کینه جویانه و مرعوب کننده می باشد، که در آن بازپرداخت مثل یک اسباب بازی گربه جلوی یک شیر کوهی تاب می خورد،این حیوان مورد بحث کانگ دو (لی جونگ جین) می باشد.یک مرد جمع کننده پول بیرحم برای یک وام دهنده قوی کسی که وام گیرندگان ساکن محله های فقیر را زمین گیر می کند تا ادعاهای پول بیمه اشان را جمع کند.چنان سرد برای خودش مثل مشتریانش ، او در یک آپارتمان ناراحت زندگی می کند جائیکه دل و روده های شام مرغ شب قبل هنوز کف حمام را آذین می کند.پس وقتی که یک زن عجیب (چو مین سو) دزدکی نگاه کردن به او را شروع می کند، با ادعای این که مادری می باشد که او را خیلی وقت پیش رها کرده است : کانگ دو بی آلایش تردید می کند: و به او تجاور می کند.

چنان همچون سیستم سرمایه داری بی عاطفه به راستی مشتریانش را خرد می کند، که دست و پاهایشان را با تشریفات خرد می کند بوسیله ماشینی که آنها از آن امرار معاش می کنند.کانگ دو یک تحول و تغییر تدریجی را آغاز می کند، توسط حضور آرام این و نگاه اجمالی محزون زن در هم کوبیده می شود ، او به تمایلش برای این شغل را از دست دادن شروع می کند، برای اولین بار، او احساس آسیب پذیری می کند،اگرچه قربانیان قبلیش ممکن است خطرناکترین تهدید نباشند.

پر شده با زنان چابک و مردان کز کرده، فیلم پیستا احساسات انسانی را به داخل بیسکوئیتهای نمکی انحراف جنسی می پیچاند، آنچنانکه عنوانش ( نمایشی هنری از مریم مقدس را احضار می کند که تن عیسی را در گهواره قرار دهد) پیشنهاد می دهد، این فیلم خیالات مذهبی گذرا را اما هرگز نه تا نقطه تعدی، ایجاد می کند.به زیبائی توسط جو یونگ جیک ضبط شده، تصاویرش صرف نظر از شخصیت مرکزی پست هیبنوتیزم می کنند.("هر کسی که تو می خواهی بکشی؟" او از این زن می پرسد، به طریق ارائه یک هدیه ) اگرچه دهشتهای بیشتری از آنچه نشان داده شد ، ارائه می شوند.لحظات آخر این فیلم زمان طولانی تری از هر تعداد سر جدا شده یا شاهرگهای روان شده ، درنگ خواهد کرد.

 

 

 

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 17:49 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/faust-2013

فوست

 

بازیگران:

یو هانس ژلایر به عنوان هنریش فوست ، آنتوان آداسینسکی به عنوان قرض دهنده پول، ایسولدا دیچواک به عنوان مارگارت، جورج فردریش به عنوان واگنر، هانا شیگولا به عنوان زن پول قرض دهنده، فلورین بروکنر به عنوان والنتین، آنتجه لوالد به عنوان مادر مارگارت

 

 

کارگردان:

 

الکساندر سوکورو

نوشته:

الکساندر سوکورو،مارینا کورونوا،

یوری آرابوف

درام،خیالی،خارجی

محدود نشده

140 دقیقه

 

 

 

 

 

نوشته: گادفری چشایر

شیرجه رفتن به داخل آلمان باستانی از طریق یک نزول از میان ابرهای نخستین، که فیلم "پیروزی اختیار" را بیاد می آورد. کارگردان روسی الکساندر سخوروف ادامه می دهد فیلم "فاوست" اش را با یک دیداری از آزمایشگاه ضد قهرمان نام دهنده اش کسی که ، بر او بوسیله یک همدست پست سایه افکنده شده است، با بریدن جسد عریان سرگرم است.دوربین متحرک دائم به آسانی حرکت می کند از یک تماس نزدیک با اندامهای تناسلی جسد به جداسازی اندامها توسط فاوست، و ما بزودی فرا می گیرم که او آنجا نیست تا خصوصیات فیزیکی اجساد را بفهمد بلکه تا کشف کند آنچه که او معتقد است آن شامل می شود.نشیمنگاه روح.

وجود تقدیر روح البته نقطه مرکز فاوست گوته می باشد.منبع غیر واقعی از این خیلی مستقل ،انطباق زبان آلمانی، اما آن ایمن است بگوئیم که دلواپسی های فیلم تا درجه زیادی از مسائل بازی شده نمی باشند،همچون "فرانکشتاین" ، روایت گوته، اگرچه از منابع قدیمی تر مشتق شده است.یکی از موضوعات ادبی اسطوره ای تجدد می باشد،دیوانه وار استنباط کردن، مخرب بالقوه کمین کننده درون عقلانیت مغرور انسانی،اما آن سخت خواهد بود که استنباطش کنیم که هریک از اینها زیاد سوخورف را علاقهمند می کند.

با توجه به آنچه که او را علاقمند می کند،فیلمساز فیلم "فاوست" را به عنوان غایت به اوج رسیده از یک نمایش چهارگانه تشریح می کند،هنوز تمام سه فیلم قبلی، فیلم" ملوچ" ( سال 1999 درباره هیتلر) فیلم "توروس" (سال 2001 درباره لنین) و فیلم "خورسید" (سال 2005 درباره هیروهیتو) مستبدان زندگی واقعی در قرن بیستم را ،بجای یک شخصیت جان بخش از افسانه و ادبیات، نمایش می دهند.آیا سوخوروف فیلم "فوست" را به عنوان یک نمونه آزمایشی بزرگی از خود بزرگ بینی جنایت آمیزقرن گدشته می بیند،آماده می باشد که روح خودش را قربانی کند، دنیا را ذکر نکنیم، برای خشنود کردن امیال شدید خود.؟

درواقع مجادله در مورد معانی فهمیده شده ازاین فیلم "فوست" خروشیده است از آنجائیکه آن مشاهده کنندگان را با برنده شدن جایزه شیر طلائی در فستیوال ونیز در سال 2011 متعجب می کند، دوست دران سینما را به گروه هائی از تحسین کنندگان تند وتیز و بد گویان کوچک انگار تقسیم بندی می کند. تلاش کردن برای پل زدن بین آن نظرات،آن شاید مفید باشد بازگشت به دو مقولگی که پایه گذاری می کند آن صحنه های اولیه را و پیشنهاد می دهد که ،در حالیکه روح فیلم (معنایش) بدون شک درنظر گرفته نا شفاف خنثی گونه باقی بماند.متن پیامش شامل (روش سوخوروف) انواع متفاوتی از لذت،شیدائی و حتی بعضی معانی خودش می شود.

درواقع در مقایسه با خیلی از فیلمهای ساخاروف ، این فیلم یک مخالفت با عقاید عمومی به صورت سرزنده دارد.آن بیمارگونه اما موفق ، ترسناک با اینحال هیجان انگیز می باشد.با حرکت ثابت و دوباره قالبسازی برازنده اش  ، دوربین اقدامات یک رقص باله نفسگیر را ارائه می دهد ،درحالیکه تاثیرات ویژه نقاشان،مخصوصا باخ و بروگل ، موفقیت فیلم از مجموعه های مزین را بر می انگیزد،(پیشنهاد دادن قرن نوزدهم آلمان، اگرچه هیچ مبدا تاریخی مشخص شده است) یک مجموعه رنگ خموش اما بصورت شگفت انگیزی ماهرانه از خاکستری ،سبز و قهوه ای را محکم کرده است.

بصورت آوائی، این تولید توانمند است با لایه های متراکم با صدای مفصل منقور شده پیرامون آهنگ زمینه تقریبا ثابت از فیلم " حساب تاثیر گرفته از شارل گونو " ساخته آندری سیگل .

بازیگران اصلی سوخوروف همچنین اقداماتش را بهسازی می کنند،اگرچه این فیلم فوست مقدار اندکی از دسترسی ماوراءالطبیعه متعلق به گوته را دارد،(بوسیله پیشنهاد منتقدین روسی ، او بیشتر پس از شوروی می باشد از آلمان رومانتیک) اجرای قوی خوان زایلرز یک تصور عضلانی از یک مرد را ارائه می دهد که لعنت شدگی خودش را با تاملی از هر بازیگر عمده چارلز بولکفسکی جستجو می کند.بزرگترین مخالفش، پول وام دهنده ای بنام مورسیوس،خیلی بیشتر بلغمی مزاج , عملگرا از اهریمنهای بذله گوی گوته می باشند، بعلاوه بطور بی تناسب نامانوس وقتی که عریان دیده شوند، درعین حال این شخصیت به سبب شدت موسیقی پانک از هنرپیشه آنتوان آداسینسکی عمل می کند. و ایزولدا دیچوک ، یک زن زیبای بوتوچلی، غیر قابل انکار معتبر است، همچون زنی برای فاوست که  از روی میل روحش را انتقال می دهد.

تیم بازیگران حمایت کننده، در این اثنا، بصورت برجسته شامل هانا شیگولا به عنوان زن موریسیوس می باشد،زن خانه دار بطور غریب و قدیمی آراسته،و حضور این هنرپیشه خانم به ضرورت ارتباط بین ساخاروف و اسلاف سینمای آلمان نوین را پیشنهاد می دهد،آرایش خیره کننده دوربین کارگردان روسی ،درواقع ،بیاد می آورد نه تنها فقط  فیلم "فاوست" ساخته مورانو در سال 1926 را بلکه همچنین شاهکارهای بعدی را مثل فیلم " برلین میدان الکساندر " ساخته رینر ورنر فاسبیندردر حالیکه زمینه های فهمیده شده با دقت زیادش فیلم " کاسپار هوزر" ساخته ورنر هرزوگ را به ذهن می آورد.

آیا تمام این نکات مراجعات فرهنگی ،سینمائی، ادبی،نقاشی گونه ، موسیقیائی، چیزی است که شما به یک شاهکار اضافه کرده اید؟ بطور آشکار نه،فی نفسه.آما آنها حتما کمک می کنند شرح دهند که چرا کارهای ساخاروف می تواند یک دوستدار سینما را شگفت زده کند تا علاقه اش را ادامه دهد در حالیکه شکاکیتش بطور همزمان جرقه می زند.چنانکه برای برخورداری بالقوه در آن مناظره، چنانکه کسی هرگز متوقف نشده است در پی گیری کارهای کارگردانهای پر کار و نیرومند در حالیکه بعضی از آنها را پر طمطراق و ملالت آور می یابد.من فیلم "فاوست" را جزء سرگرم کننده ترین و قابل دسترسترین فیلمهایش یافتم.دیگران آزادند که مخالفت کنند.

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 19:30 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/somewhere-2010

یک جائی

 

بازیگران:

استفان دورف به عنوان جانی مارکو ، ال فنینگ به عنوان سلئو ، کریس پونتیوس به عنوان سمی

کارگردان:

 

سوفیا کاپولو

نوشته:

سوفیا کاپولو

درام،خودمانی

محدود شده

98 دقیقه

نوشته: راجر ابرت

تشخیص ندهید آنچه که او درمورد لغت وجودی حس می کند. آن هیچ ربطی با فلسفه ندارد.او معتقد است که او چیزی نیست،و پآن آشکار می شود که او صحیح است.این افسردگی نامیده می شود،اما آن ممکن است به سادگی یک دید واقعی از موقعیت باشد.

جانی مارکو (استفان دورف) در یک آپارتمان قصر ییلاقی بنام مارمونت ساکن است، این هتل کوچک برای نسلها پناهگاه هالیوود بوده است، و خودش را یک مرد توخالی پیدا می کند.او یک ستاره سینما می باشد،با  آن چنین گزینه هائی همچون پول، شهرت، سکس، مواد مخدر ناشی می شود.شهرت یک شوخی است زیرا او از آن هیچ چیزی بدست نمی آورد.سکس شامل دستکاری مکانیکی اندامهای تناسلی می باشد. او الکل می نوشد و مواد مخدر مصرف می کند، و اندکی به وضعیت خاصی می رسد اما به نظر می رسد که لذت ، شاملش نمی شود.

در دو موقعیت، او دوقلوهای برهنه رقص کننده را استخدام می کند تا به اطاقش بیایند، ابزار قابل انتقالشان را برپا می کند و و با میله های رقص ،رقص آرائی می کنند.هیچ ارتباط جنسی شامل نمی شود.او دارد نشان می دهد حقیقتی را که اگر شما به مدت طولانی و کافی به دیواری خیره شوید، آن یکنواختی را خواهد شکست،اگر دو قلوهای بلوند در جلوی شما رقص میله را انجام دهند.

فیلم " یک جائی" ساخته سوفیا کاپولو شامل، چنانکه فیلم " گمشده در ترجمه" سال 2003 او چنین کرد، یک مردی از خانواده اش جدا شده استو در یک اطاق هتل به تنهائی بسر می برد. آغازش مشابه فیلم " بانی قهوه ای" ساخته وینسنت گالو می باشد، یک فیلمبرداری طولانی از وسیله نقلیه ای که سخت پیرامون یک خط سیر حرکت می کند. مردی که دیوانه وار به سمت هیج کجا مسابقه می دهد.در فیلم " گمشده در ترجمه" بیل مورفی از ژاپن به خانه تلفنهای وظیفه شناسانه اما نا شادی انجام می دهد. داف زمان وظیفه شناسانه ای با دختر 11 ساله اش سیلو (ال فنینگ) سپری می کند.هیچ کدام به نظر می رسد که به صورت معنی دار پیوند نخورده اند.

زیرا بیشتر فیلم " یک جائی" در قصر ییلاقی مارمونت واقع شده است، بحث نمودن درباره آن ممکن است مفید باشد.آن ارزان نیست،اما هیچکسی به آنجا برای زیاده روی در مصرف خود نمایانه نمی رود.آنچه که آن بر فراز همه ارائه می دهد یک مدیریتی می باشد که کارهای مربوط به خودش را انجام می دهد و فضولی نمی کند. آنچه که در در قصر ییلاقی مارمونت اتفاق می افتد در قصر ییلاقی مارمونت باقی می ماند. آن اغلب با نیمه اقامتگاه افسانه ای چند ساختمان دورتر پیوند دارد، بنام غروب مرزبان. قصر ییلاقی، من حس می کنم، برای مشتریانی بیشتر مفید است که خیلی خلوت را به عنوان گوشه گیری نمی خواهند. یک صحنه ای موجود است که در آن جانی به بنیچیو دل تورو در آسانسور سر تکان می دهد،من با شما شرط خواهم بست که دل تورو در آن زمان واقعا در آنجا اقامت می کرده است.آنها به سادگی در انتظار طبقه اشان بودند.

تصوری از یک فرورفتگی ستاره ای به انزوا و افسردگی، جدید نمی باشد. فیلم "آخرین روزها" ساخته گاس ون سنت در سال 2005 ،نمایش می دهد مایکل پیت را به عنوان یک شخصیتی که بصورت محرز بوسیله کورت کوبین الهام گرفته است.آنچه فیلم ساخته کاپولو را متمایز می کند جزئیاتی در تصویرش از زندگی شخص مشهور می باشد.بیاد بیاورید که او یک دختر کوچک و بعدا یک هنرپیشه خانم جوان در مجموعه ای از فیلمهای پدرش بود.اکنون ما می بینیم که چقدر هوشیار او می باشد.ما می توانیم بیندیشیم درباره آنچه که او از آغاز فهمیده است. او به عنوان بچه مایکل کورلئونه بازی کرد.

فیلم " یک جائی"، که شیر طلائی را در فستیوال ونیز سال 2010 برد، دارد، برای مثال، یک تصویر دقیق غیر معمول دارد که چگونه حقوق بین الملل از نقطه نظر مششتری کار می کند. بعضی ها دوست می شوند، بعضی ها کارمند باقی می مانند، اما در مدت کار، آنها به عنوان والدین و نگهبانان عمل می کنند.درقرارداد ستاره آورده شده است که او نیاز دارد با بعضی  جراید مصاحبه کند.تلفن زنگ می زند و روزنامه نگار به ستاره می گوید که کجا برود و چه کار کند. او انفعال معینی را در پیش می گیرد.ماشین آنجا می باشد، او ماشین را می برد، روزنامه ها آنجا می باشند، او با روزنامه مصاحبه می کند، بعضی ستاره ها بیشتر علاقه مند و جالب توجه می باشند.نه جانی.او به میلان پرواز می کند تا یک جایزه را دریافت کند و این رویداد مثل یک اتوبوس سواری با جکوزی می باشد.او به نظر می رسد که از انهدونیا (فقدان احساس لذت) رنج می برد،ناتوانی در احساس نمودن لذت.شاید او به سختی چیزی را حس می کند.این فیلم فقط غیر مستقیم پیشنهاد می دهد بعضی از دلایلی که او در این مسیر قرار گرفته است.آن یک تشخیص نیست، معذلک کمتر یک تجویز. جانی در فیلم دیوار می درخشد، و این فیلم به عقب خیره می شود.

آن بیشتر از آن چیزی که بنظر می رسد جالب توجه است.کاپولا به این دنیا تماشا می کند. غریبه های آشنا در پرسنل هتل بر اساس نام کوچک می باشند، زیرا یک دنیا متعلق به ستاره برای حمایتش کاهش یافته است. جنده ها و شرکای جنسی می آیند و می روند.مهمانی هائی پر از افراد غریبه وجود است، خیلی از آنها تحریک نمی شوند تا یک ستاره را ببیند، زیرا آنها ستاره ها را بصورت مداوم می بینند.

سپس دخترش، سیلو احتمالا بهتر می داند آنچه که به سمت طلاق هدایت کرد از چیزی که او می داند.بچه یک هنرپیشه، او فرا گرفته که به عنوان یک ستاره بازی کند. او نوشیدن الکلش را مشاهده می کند، تلاش بدون علاقه پدری نمودن، زنی که او تلاشی نمی کند در صبحانه توضیح دهد.چرا یک مردی اینچنین محافظت بخشی از زندگی کودک بی گناه را بدست می آورد؟

کاپولو یک کارگردان سحر آمیز است. او می بیند،و ما دقیقا می بینیم آنچه که او می بیند.تلاش اندکی موجوداست اینجا تا یک نقشه ملاحظه شود. تمام توجه در تعدادی شخصیت ، در مورد جانی می باشد. او موفقیت را در میدان انتخاب کرده اش بدست آورده است، و مسیر توانائی انجام آن را از دست داده است. شاید شما بتوانید خیلی خودتان را تحریک کنید برای مدت طولانی تا حساسیتتان فرسوده شود.اگر جانی زندگی درونی ندارد و زندگی بیرونیش دیگر مهم نمی باشد، پس او صحیح می گوید،او هیچ است.

 

 

پایان


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در سه شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 12:58 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/lebanon-2010

لبنان

 

بازیگران:

یئوف دونات به عنوان شمولیک ، ایتالی تیران به عنوان آسی ، اوشری کوهن به عنوان هرتزل ، مایکل موشونوف به عنوان یگال ، زوهار استراس به عنوان جمیل ،

 

 

 

کارگردان:

ساموئل مائوز

نوشته:

ساموئل مائوز

درام،خارجی، جنگی

محدود شده

93 دقیقه

 

 

 

 

 

نوشته: راجر ابرت

فیلم " لبنان" نوشته شده و کارگردانی شده توسط فیلمساز اسرائیلی ساموئل موآز، یک تجربه فبلم جنگی غوطه ور شده همچون فیلم " گنجه صدمه" می باشد،اما پشت و رو شده است.یا شاید با دقت بیشتری،وارونه. فیلم جنگی برنده اسکار خانم کاترین بیگلو ما را به ملاء عام با یک گروه کارکننده با بمب آمریکائی در عراق سوق می دهد، از هر زاویه ای بوسیله چشمان خیره محاصره شده است،دوربینها و تلسکوپها. فیلم ساخته مائوز ، برنده جایزه شیر طلائی در فستیوال ونیز سال 2009، ما را به درون یک تانک با خدمه ای اسرائیلی که در یک ماموریتی در لبنان برای واقعا تمام زمان اجرای فیلم ، محبوس می کند.

پس احساسات زيادى در معرض‌ ديد و بیش از حد گرمی که تماشاگران به اشتراک می گذارند با شخصیتها در فیلم " گنجه صدمه" بوسیله یک تنگنا ترسی که از گرما کلافه شده در فیلم " لبنان" جایگزین می شود. هر دو فیلم یک نوعی از فیلمهائی می باشند که از نظر سبک تجربی می باشند.در یک حد غائی، تیرهای تند بیگلو موجود می باشند،تنظیمات چندین دوربین از نور و فضا و فاصله، در حالت دیگر، تراکم مازو از میدان جنگ بیابانی به مرز مشترکی از یک جعبه فلزی تاریک .

به استثنای سه منظره فیلمبرداری، تصویر شروع و دو تصویر اتمام،هر چیزی که ما می بینیم درونی است، یا از درون تانک می باشد.زیرا ما در جاهای کوچکی هستیم، شخصیتهای اصلی ، یک فرمانده، یک تیر انداز، خرج گذار و یک راننده، هرگز بصورت کامل در فریم ظاهر نمی شوند،فقط مثل اشکال تکه تکه شده: صورتها،سرها، نیم تنه ها، ساق پاها، پاها.به اندازه کافی اطاقی در این فضای مکانیکی انباشته برای تمام موجودات بشری موجود نیست.

آنچه که دارد در دنیای خارجی اتفاق می افتد ، فقط ازمیان دورنمای متعارفی از یک دامنه علامتگذاری شده با  خطوط مرجع خوشه چینی شده است.ب وقتی که لازم باشد با تکنولوژی دید شبانه بهبود یافته است. بعضی اوقات این نقطه از دید به دید عکسبرداری از دور درون گرای روانشناختی انتقال می یابد. (علامت داده می شود بوسیله یک صدای ناگهانی متالیک در حاشیه صوتی) تقریبا گوئی که یک عینک سازبه سمت لنز دیگری حرکت نموده است.آوردن یک تکه از بصیرت خودتان به درون تمرکز تیزتر،آنچه که مردان می بینند و می شنوند ترسناک است.

حتی بدتر، قربانیان خارجی آشفتگی گاهی اوقات مستقیما به لنزها خیره می شوند،گوئی که آنها می توانند داخل ارواح انسانی پشت آن را ببینند، چمباتمه زده درون این ماشین.این لحظات یادآورهای نافذی هستند که ما ،همراه آنهائی که تانک را اداره می کنند، برای تمام زره های سنگینی که در پیرامون ما می باشد، فقط مشاهده کننده ، شاهد، هرزه چشم نیستیم.ما شرکت کننده هستیم در آنچه که آنجا دارد اتفاق می افتد.

گاهی اوقات ، وقتی که دریچه باز می شود، بیرون به درون می آید، افسر آهنینی که بازگشت را ادامه می دهد تا دستورات ماموریت را بیان کند،جسم خونینی از یک سرباز اسرائیلی مقتول ، یک گروگان سوری.گه گاهی، آن حس می شود مثل اینکه ما در یک کابوس پوچ گرا بوسیله ساموئل بکت یا ادوارد آلبی به دام افتادیم. دلهره داشتن برای اینکه به کجا نه تنها این بیل مکانیکی جهت گیری نموده است ، بلکه چه کسی یا چه چیزی ممکن است بطور اتفاقی به درونش انداخته شود.

این یک تصویر گروهی در صندوق نعره کنان و غلطان است.مثل تمام فیلمهائی که ( مثل فیلم جوهری " مورد بزرگ قرمز" ساخته ساموئل فولر به ذهن می آید) سازه فیلم " لبنان" حکایتی می باشد، با صحنه هائی که پیرامون قساوتهای حتمی الوقوع جنگ ساخته شده است، که می تواند به عنوان کلیشه های پیش پا افتاده بنظر رسد، تا اینکه شما آنها را ببینید و دوباره خیلی روشن درک کنید.وقتی که یک تفنگدار در  یابد که ناتوان در تیر اندازی به یک ماشین نزدیک شونده می باشد (او می تواند به روشنی چهره راننده راببیند، یا تصور می کند که می تواند )،نتایج غم انگیز برای سربازان هم خدمتیش، و خودرو بعدی که نزدیک می شود، بوسیله نارسائی عصبی آمیخته شده است.

مازو بیست ساله بود وقتی که او به عنوان تیرانداز تانک اسرائیلی در زمان تهاجم به لبنان در سال 1982 خدمت کرد، همچون کهنه سرباز جنگ جهانی دوم فولر ، بی واسطه گی و اعتباری از تجربه زمان جنگ خود را ترکیب کند با تصاویر به اندازه کافی جسورانه تا وزن استعاره هایش را تحمل کند. حکاکی شده روی تانک لغاتی هستند مثل: " انسان فولاد است،تانک فقط آهن می باشد"، همچون نسترومو درفیلم " بیگانه" ، تانک خروشان یک ترکیبی از گوشت و ماشین می باشد. کف این وسیله یک جوشانده چرک از مایعات ناپاک (آب، روغن ، ادرار) و جامدات واپاشیده (فیتیله های سیگار، پوسته های مهمات، قوطی های سودا، جیره غذائی ریخته شده) این چیزی است که در شکم هیولا بودن معنی می دهد.

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 5:12 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/the-wrestler-2008

کشتی گیر

 

بازیگران:

ماریسا تومی به عنوان کسیدی/ پم ، ایوان راشل وود به عنوان استفانی، جودا فرید لندر به عنوان اسکات

 

 

کارگردان:

 

دارن آرنوفسکی

نوشته:

روبرت د. سیگل

عاشقانه،درام،ورزشی،

محدود شده

109 دقیقه

 

 

 

 

 

نوشته: راجر ابرت

فیلم " کشتی گیر" درباره مردی است که یک چیز را خوب می تواند انجام دهد، و انجام دادن آن را به دلیل نیاز، مهارتهای بیزار کننده، و فخر پیگیری می کند.او برای امرار معاش کشتی می گیرد، کشتی گیری حرفه ای یک ورزش جعلی می باشد،درسته؟ بله، اما به عنوان یک فعالیت، آن تا حدی واقعی می باشد.من آن را در تلوزیون با شیفتگی دیدم.آن نوشته شده است که آدم تبهکار بر قهرمان دزدکی حرکت می کند که وانمود می کند که او را ندیده است و او را به سمت طنابهای رینگ هل می دهد و به بیرون پرت می کند.جعلی. اما وقتی که قهرمان به زمین می خورد، چقدر آن جعلی می باشد؟ " آیا افراد یاد گرفته اند که چگونه به زمین بخورند"،مردم به من گفتند.آیا می خواهند برای دروس ثبت نام کنند؟

میکی روک نقش قهرمان ضربه خورده،شکسته، و تنها را بازی می کند، رندی رابینسون (رم) این بهترین اجرا در طول زندگیش می باشد.که یک نامزدی جشنواره برای او بوجود خواهد آورد.ممکن است جایزه اسکار را برنده شود.همچون خیلی از اجراهای عالی، آن یک عنصری از حقیقت دارد.روکی یک وقتی خودش جوان و با شکوه بود و پول بسیاری بدست می آورد. او بوکس حرفه ای فقط برای سر و صدای آن انجام می داد. او افراد زیادی را ناخشنود کرده بود. او از اقبال و ستارگی سقوط کرد،اما کارکردن را ادامه داد،زیرا او یک هنرپیشه بود و آن چیزی بود که او انجام می داد.اکنون اینجا نقش بازگشتش می باشد. بازی کردن رندی، رم بازگشت.

این روکی است که بازی جسمی خیره کننده ای انجام می دهد.او هیکل یک سازنده جسم را دارد.احتمالا با سپاس از استفاده بعضی مواد استروئیدی، که آن همچنین در مورد رندی واقعیت خواهد داشت.او به داخل رینگ می رود و کارهایش را انجام می دهد.روکی ممکن است بصورت جسمانی هر موردی را که ما می بینیم را اجرا نکند، شامل بالا رفتن از طنابها و نردبانها و سقوط های نامطبوع.جلوه های ویژه فیلمها را از حالت باور شدنیشان ربوده اند. اما من مقدار زیادی از جلوه های ویژه سینمائی را دیده ام، و من مجبورم بگویم که آن برای من شبیه این است که او واقعا دراد اینکار ها را انجام می دهد.

آن مهم نیست، آن بنظر می رسد که او ، و اجرای درون رینگش و عواقبی که او می پذیرد تا سنگ بستری برای داستان فراهم کند. که آن شامل ارتباط خراب شده بادخترش استفانی ( ایوان ریچل وود) می باشد، و آنچه که او امید دارد یک ارتباطی با خانمی برهنه رقص کننده بنام کسیدی (مارسیا تومی) می باشد.بجز رفاقت پشت صحنه اش با دیگر کشتی گیران قدیمی ،رندی تمام پلهای زندگیش را تخریب کرده است.استفانی خیلی خیلی خوشحال است که او را در کنار درب خانه ش دوباره می بیند، و او کاملا کسیدی را باور نمی کند،که اسم واقعی او پم است،وقتی و با دقت توضیح می هد که او در دسترس نیست.

انیجا کنایه ای هست که او نخواهد پذیرفت،کسیدی به مقدار زیاد همچون رندی یک مجری می باشد.او یک کارگر حلقه بوکس است.او کارگر سکس می باشد.انها یک نمایش و به مشتریان آنچه می خواهند را ارائه می دهند.آن اجاره را پرداخت می کند. همیشه یک شکافی بین حرفه ای ها و تماشاگرانشان وجود دارد.آن بدین دلیل است که چرا خیلی افراد با شغل نمایش با همدیگر ازدواج می کنند. شعبده بازان می گویند "شعبه گفته می شود وقتی که شعبده فروخته شد" درباره آن فکر کنید.

اما رندی کمی عاقلتر شده است در طی سالها، کمتر چشم بسته می شود بوسیله حالت ستارگی، بیشتر قادر است تا نیاز احساسی را بپذیرد.شاید او بیشتر از مواد مخدرنسبت به آن روزها دارد استفاده می کند.و آنها همیشه اولین مکان را قبل از ارتباط می گیرند.(او یک خیمه فروش از یک کشتیگر آشنائی می گیرد که به نظر می آید مواد مخدر را بیشتر از شرکت داروئی والگرین ذخیره کرده است) رندی یک طلسم ته نشین شده و حالتا حساساتی دارد، که او را کمک می کند و فریب می دهد.او اندکی پیشرفت با دخترش ایجاد می کند.

و همچون برای کسیدی، آیا شما تا بحال دیده ید ماریا تامی نقش یک جنده را بازی کند؟ من ندیده ام. من نمی دانم که آیا او می تواند.او به نظر می رسد که یک چیز خوبی در قلبش برای او دارد، که این رقاص برهنه را با گرمی و همدردی بهرمند می کند. نه اینکه رندی می بایست امیدش را بالا ببرد.

بیشترین عنصر دلکش در فیلم دارن آرنوفسکی جزئیات پشت صحنه درباره کشتیگیری می باشد.او این کار را خیلی خوب انجام می دهد،تاکنون یک فیلمی حتی اندی شبیه این فیلم قبلا درست نشده است. در برف و گل و شل نیوجرسی، رندی و رقبایش در عمارات متحد کهنه ،ورزشگاههای مدرسه،مراکز اجتماعی، عمارات سربازان دیروزین ارتش آمریکا، مسابقه می دهند.استفاده می کنند هرچه می توانند پیدا کنند برای رختکن، قسمتهای آسیب دیده اشان را بچسبانند،جنگ اعصاب با خودشان و پیشاپیش موافقت نمودن در مورد فیلمنامه.ما یاد گرفتیم که چگونه آنها خودشان را خون آلود می کنند، برای غافلگیریهای جابرانه آماده می کنند، در سراسر هر مسابقه حرف می زنند.و آنها بیرون می روند و آن را انجام می دهند. آنچنانکه من می توانم بگویم،برنامه ریزیشان فقط ین معنی را می دهد که آنها صدمه می بینند در مسیری که انتظار دارند و نه در مسیر پیش بینی نشده.

من چنان در مورد رندی با لقب شاخ، دلواپس شدم همچون هر شخصیت فیلمی که من امسال دیده ام.من همچنین دلواپس میکی روک شدم. مسیری که این نقش و این فیلم آشکار می کند، تقریبا به مقدار همان مورد است. روک ممکن است جایزه اسکار را برای بهترین بازیگر نگرفته باشد،اما آن به من دیدن او در آنجا احساس خوبی می دهد.آن اینکار را خواهد کرد.

توجه: فیلم " کشتی گیر" یک از بهترین فیلمهای سال می باشد.آن در فهرست بهترین فیلمهای من به دلایل خسته کننده و ملالت آور نبود.

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 18:1 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/lust-caution-2007

شهوت ، هوشیاری

 

بازیگران:

تونی لونگ به عنوان آقای ای ، جان چن به عنوان خانم ای ، تانگ وی به عنوان ونگ چیا چی ، چو تسا ینگ به عنوان لائی ، ونگ لی هوم به عنوان کوانگ یو مین ،

 

 

کارگردان:

 

انگ لی

نوشته:

جیمز شاموس،هیو لینگ ونگ

بر اساس داستان کوتاه نوشته:

الین چنگ

اکشن،درام،خارجی،خودمانی،

عاشقانه،هیجان انگیز

محدود شده تا 17 سال

156 دقیقه

 

 

نوشته: راجر ابرت

فیلم  شهوت ، هوشیاری در ابتدا سست است، سپس پر حرارات، چنانکه آن داستان یک زن جوان را می گوید، کسی که به طرح قتل سیاسی می پیوندند، وسپس بصورت احساساتی با دشمنش در گیر می شود،او با یک بازی ماژونگ در هنک کنگ شروع می شود، وقتی که هاله های شهوانی برای ما به روشنی شنوا می شود، سپس در ذهن ما را به شنگهای باز می گرداند، 1938، هنگام اشغال چین توسط ژاپن.یکی از زنان ثروتمند در دور میزمسابقه آشکار نمود که یک دانشجوی دانشگاهی دارد.و نه واقا زن یک ثروتمند بزرگ (مشاهده نشده).

طرح زیرین به تدریج خودش را آشکار می کند. خیلی به تدریج، بعضی ها باور خواهند کرد، تا اینکه مستی نیاز شود برای ایجاد جوعشرتکده ای که در وسط جنگ نجات می یابد.بازی مسابقه ماماژونگ در خان آقای ایی (تونی لونگ) اجرا می شود. که زنش (جوآن چن) میزبان می باشد. از آنجائیکه اهل شانگهای می باشد، او در همدستی با دشمن برعلیه دولت پیش رفته است.بازجوئیها و شکنجه ها را محیی می کند. و بوسیله مقام و دسترسی به چنان موارد محدود مثل جوراب زناانه نایلونی ، سیگارها، حتی الماس  به او بازپرداخت می شود.وقتی که آقای ایی به خانه می آید در وسط بازی،او یک نگاه قابل توجه را با خانم ماک (تانگ وی) رد وبدل می کند،کسی که به این محفل نخست درشانگهای پیوست.

آن برای ما روشن است که یک چیز مخفی و محرمانه بین آنها وجود دارد، اما این خانم ماک ثروتمند کیست ، که با ماشینی با یک راننده مسافرت می کند،اما شوهرش همیشه برای انجام تجارت بیرون است؟ بازگوئی داستان او را به عنوان وونگ چیا چی نشان می دهد.یک دانشجوی جوان که در تعطیلات تابستانی با گروهی از وطن پرستان افراطی چینی موافق می شود و یک نقش اصلی می یابد در امیدشان به ترور یکی از چینیها که دارد با ژاپنیها کار می کند.ماموریتش: معشوق آقای لی شدن می باشد.

این موضوع را در شانگهای انجام داد.اما جنگ آنها را جدا ساخت قبل از اینکه او قادر شود فرصتی برای قتل ایی (او انتظار نداشت که این کار را خودش انجام دهد) بوجود آورد.یک هنرپیشه طبیعی، او به سادگی نقش معشوق و زن ثروتمند را اتخاذ می کند.اما او مشکلاتی در فداسازی بکارتش دارد.که آن لازم است برای او تا نقش یک زن متاهل را بصورت متقاعد کننده بازی کند.

ما آقای ایی را در سر کر نمی بینیم،شکنجه دادن دهقانانش، اما لونگ قادر است نشان دهد ظرفیت انسان را برای ارعاب و شروع می کند آن را در تخت خواب بر روی او انجام می دهد.سپس شروع می کند صحنه هائی را که رتبه محدود شده برای زیر 17 سال را برای فیلم کسب کرده است.آنها بطور قابل ملاحظه ای تخریب کننده در جزئیات نیستند.اما خیلی موقعیتهای جنسی تنومندانه و محرمانه را شامل می شود، که حکم بازداشت انجمن سینمای آمریکا برعلیه نمایش تحمیل کننده با لباسهایشان در کف اطاق باقی گذاشته می شود.

وقتی که رابطه جنسیشان بطور پیوسته به سمت لذت جنسی شکنجه وار حرکت می کند.ماهیت ارتباطشان انتقال می یابد.آن غیر ممکن است بگوئیم که ونگ چیا چی/ خان ماک سلایقش را در درد و اسارت دوست دارد.اما آنها یک رابطه جنسی ترسناک را ایجاد می کنند که، برای هر دوشان، که از زندگیشان فراتر می رود، و آن همان کشمکشی است،بین شیفتگی شخصی و خطر عمومی، که به این فیلم مقاصدش را ارائه می دهد.

قصور در یافتن پیوند متصل کننده بین فیلمهای انگ لی همچون فیلم " حواس و حساسیت"،" فیلم " کوهستان بروک بک" و فیلم " هالک" سال 2003 به سرعت تصحیح می شود بوسیله خوانندگانی که می گویند به روشنی تمام فیلمهایش درباره افرادی است که تلاش می کنند تا ماهیتهای ذاتی اشان را ، با وجود محدودیتهای اجتماعی درک کنند.خوانندگان شما صحیح بودید.اینجا ما یک زنی داریم که به اندازه کافی از عاشقش متنفراست تا کمک کند او را به قتل برساند درحالیکه توسط او مسحور شده است. و یک مردی که موقعیت اداریش بوسیله فاش شدن این روابط نابود می شود.(مخصوصا اگر هویت واقعی خانم مارک مشخص شود) درحالیکه قلب،آنچنانکه پاسکال گفت، دلایل خودش را دارد.آقای ایی و خانم ماک به اندازه عشاق فیلم "کوهستان بروک بک" خطا کار می باشند.فقط چنان مدهوش شده اند با شکلی از رابطه جنسی که بوسیله جامعه اشان ناپسند شمرده شده است.

فریمی از فیلم وجود ندارد که زیبا نباشد.اما ممکن است بیش از حد فریم موجود باشد،چرا انگ لی می رود به چنین عمق و جزئیاتی که این جهان را برقرار کند.و چرا او صحنه های تعیین کننده فیلم را به تعویق می اندازد؟ من نمی دانم،اما البته با دیدن فیلم در اولین بارمن نمی دانستم که آن بود آنچه که او داشت انجام می داد و بی قرار شدم قبل از اینکه درگیر موضوع بشوم.خواسته شده که صحنه های جنسی را ویرایش کند تا از درجه بندی ترسناک بالای 17 سال پرهیز شود، انگ لی بصورت شایسته ای کاملا پرهیز می کند، و در تمام مسیر بوسیله جیمز شوموس پشتیبانی می شود.کمک نویسنده اش و همچنین ،بصورت قابل ملاحضه، راس چهره های اصلی، که فیلم را منتشر می کند.

ماهیت رابطه جنسی موضوع لی می باشد.و او بیش از حد صادق است تا آن را خنثی کند.هنگام برهنگی کامل از زشتی صحنه هایهای بیشتر فیلمها پرهیز کنید،که در آنها عشاق ،اگرچه تنها، با دقت قسمتهای برهنه اشان را پنهان می کنند.صحنه ها برای اثرات جنسی ویرایش نشده است.آن باید مشاهده شود.اما با آنها در عباراتی از معنای روانشناسانه اشان رفتار شده است.

فیلم بعد از فیلم، آنگ لی، از جزیره تایوان فارغ التحصیل شده از دانشگاه الینویز، یکی از کارگردانهای برجسته دنیا شده است. این فیلم برنده دومین شیر طلائی از فستیوال ونیز می باشد. اما در میان بهترین فیلمهایش نمی باشد.آن تمرکزها و تندی که شخصیتهایش ندارند را بالاخره پیدا می کند.کمتر احساس، بیشتر حساسیت.

 

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 7:57 |

ترجمه: https://www.nytimes.com/2008/01/18/movies/18stil.html

زندگی ثابت

 

بازیگران:

تائو ژائو به عنوان ؟ ، ژو لن به عنوان ؟ ، سان مینگ هان به عنوان ؟ ، لیژن ما به عنوان ؟ ، هونگ وی ونگ به عنوان ؟ ،

 

 

کارگردان:

 

ژانگه جیا

نوشته:

ژانگه جیا ، نا گوان،جیامین سان

درام                  

محدود نشده

111 دقیقه

 

 

 

 

 

نوشته: مانوهلا دارگیس

یک مدیر مدرن ناخشنود فرا مدرن، ژیا ژانگکه در میان با استعداد ترین و چشمگیر ترین  فیلمسازانی است که امروز فعالیت می کنند و شما احتمالا هرگز درباره اشان نشنیده اید. در طی دهه گذشته، تعدادی فیلم مستند پیچیده شده داستانی ساخته است، و چندین مستندی که ارزش انسانی چینی، اغلب حیوان صفت، را می سنجد،جابجائی غیر انسانی از کمونیست کنترل شده دولتی به کاپیتالیسم مجازات شده دولتی می باشد، یک هزینه ای که بوسیله خون و عرق مردم پرداخت شده است که او را ،متناقضانه ،الهام بخشیده است تا کارهای رفیع ،هنر سرزنده بسازد.

در فیلم "زندگی ثابت"، که جایزه والای جشنواره ونیز در سل 2006 را برد، خون و عرق مستقیما به داخل رودخانه یانگ تسه می ریزد،جائیکه آنها بیشتر از مقداری اشک آمیخته می شوند.این فیلم درمیان هیاهو و نکبت سد سه شکم ، رخ می دهد.که از وسط یانگ تسه در مرکز چین عبور می کند.بزرگترین سد در جهان، سه شکم یک پایگاهی از نزاع بزرگ سیاسی و فرهنگی می باشد،به دلیل دلواپسیهای انسانی و محیطی.بیشتر از یک ملیون نفر بخاطر این سد، جابجا شده اند.(بیشتر انتظار میرود منتج شود) اخراج شده از خانه اشان بوسیله یک حرص برای قدرت، الکتریکی و طور دیگر، آن دراد آنها را می شوید  به تاریخ می سپارد.

این ممکن است همچون یک تجویز برای سینمای اجتماعی به نظر آید.اما علایق آقای جیا در ایده های بصری و رفتار انسانی واقع شده است و نه برنامه های کاری.با ظرافت بوسیله لو لیکوای در ویدئو دیجیتالی با دقت زیاد فیلمبرداری شده است.این فیلم آغاز می شود با یک مجموعه ای از تقریبا بدون درز ظاهرا در تشتکهای جانبی همجوار همه مردان،زنان و بچه ها جمع شده اند در قایق هائی در سدی نزدیک یانگ تسه، دوربین حرکت می کند از میان مسافرین به اندازه کافی آهسته بطوریکه شما می توانید ببینید هر شخص را که متناوبا دارند می خندند،بلا انقطاع حرف می زنند و استراحت می کنند.بعد از اکتشاف نمودن امکان رسمی از فیلمبرداری طولانی در فیلم پیشرفته عظیمش ،" سکوی شیرجه" سال 2000، آقای جیا دوباره کم و به پیش رفتن نزدیک شخصیتهایش را شروع کرده است.در فیلم " زندگی ثابت" او از تنهای انسانی به عنوان فضای متحرک استفاده می کند، با قرض کردن عبارت بی همتای مایکل آنجلو آنتونیونی، اما با شفقت عظیم.

تاثیر آنتونیونی بر روی آقای جیا مسلم شده است.مشهود در بکارگیری فیلم ساز جوان از زمان واقعی و مسیری که او ایده هایش را با تصاویر و نه با گفتگو و داستانسرائی به نمایش می گذارد.مردان و زنان رانده شده و بی ریشه در خیلی از فیلمهایش، و بازشدن گسترده (فیلمبرداری)، بصورت ظاهر مناظر خالی که بواسطه آنها هنگام لزوم سرگردان می شوند، تاکید بیشتر به تشابه بین دو فیلم ساز.حتی چنین،وقتی شخصیتهای آقای جیا در میان شهرهای فروپاشیده در فیلم " زندگی ثابت" سرگردان می باشند،که از وقوع یک سیلاب مهندسی شده منهدم شده اند.آن فکر نکردن درباره حتی عقبتر در تاریخ سینما به فیلمهای بعد از جنگ روسولینی، غیر ممکن است.، مثل فیلم " پایسان" و فیلم " آلمان سال صفر " کار می کند در جائیکه موقعیت اخلاقی کارگردان بر روی هر چهره انسانی و ساختماهای فروافتاده حکاکی می شود.

همچون روزیلینی، آقای جیا یک موضوع عالی در کشور سریع در حال تغییرش و مردمش یافته است ، کسانی که به نظر می رسد صدماتی از یک جنگ متفاوت و بیشتراغفال کننده باشند.دو شخصیت اصلی در فیلم "زندگی ثابت" سان مینگ (هان سانمینگ) و شن هونگ (زائو تائو) در فنجی بصورت جداگانه به خشکی می آیند و واقعا هرگز همدیگر را ملاقات نمی کنند، فقط بوسیله خواسته مشترک پیدا کردن همسر سرگردانشان به هم پیوند می خورند.سامینگ، یک آتش نشانی که دستان و پشت عضلانیش مدیون زمان کار کردنش در یکی از معادن زغال سنگ کشور می باشد.به فنجی می رسد به امید یافتن زن فراری و دختر 16 ساله اش که هرگز ملاقات نکرده است،  می باشد.برای نقشش،بلند و باریک، بیشتر آشکارا شن هینگ طبقه متوسط، یک پرستار، به دنبال شوهرش می باشد که از دو سال جلوتر به خانه نیامده است.

نوشته شده بوسیله آقای جیا و دو همکارش ، نا گوان،جیامین سان، فیلم " زندگی ثابت" یک مجموعه ای از رویدادهای کوچک را و اتفاقات خرد را با یک بافت ارتباطی روشن کوچک هویدا می کند.چیزها اتفاق می افتند،اگرچه نه لزوما به عنوان یک نتیجه ای از آنچه که در صحنه قبلی رخ داده است.تقریبا به محض اینکه او وارد شهر محکوم به فنا می شود،سنمینگ وارد یک کلاهبرداری می شود.(او به کلاهبردار با تکان دادن چاقوی ضامن دار پاسخ می دهد ) شوهر خواهر وحشیش را ملاقات کنید(کسی که زورکی از قدح برنجش به بالا نگاه می کند) و به طبقات نیروی کار محلی بوسیله برداشتن یک چکش سنگین می پیوندد. بعد از تقریبا 40 دقیقه،  آقای جیا بطور اتفاقی توجه اش را به شن هنگ انتقال می دهد.کسی که همچنین به موقع به فنجی آمده است تا مرگ شهر 2000 ساله را ببیند.

سان مینگ و شن هونگ در مکانهای جدا ساکن می باشند و داستانهای شخصی مجزا دارند، اما بوسیله متن، فرهنگ، زبان، و منظره مرتبط باقی می مانند.کوهستان زیبای متحیر کننده مشابهی بالای سر هر دوشان بلند پروازی می کند. هردو وزانه بوسیله محیطشان نابرنا می باشند،بوسیله ساختمانهای ویران و شکم چرانان دور و بر به تساوی.پیوندها بین مناظر طبیعی و موارد انسان ساز بین زیبائی ملایم طبیعت پابرجا و زیبائی وهم آور فرهنگ ویران (آقای جیا یک شاعر ازبین رفته می باشد) قدرتمند و مغشوش کننده می باشند.

سد ممکن است بیشتر از گورجز یا یانگ تسه طول بکشد،اما اگر چنین شود،شما همیشه می توانید ببینید یکی ز گورجزها را که روی اسکناس چینی چاپ شده است ،هنوز یادآوری کننده دیگری از یک چیز مصرف شدنی ، محصولات گذشته.

با وجود سنگینی این مکان غریبه، بیگانه، جائیکه دیوار نوشته های دولتی سطوح آب را نشان می دهد که شهر را خواهد بلعید. فیلم " زندگی ثابت" با سبکی لمس نقاشی شده است. با هیچ یک از غم افزائی تهی مانوس با بعضی از مراسم تاریخی اخیرا وارد شده چینی و حماسه ها نمی باشد.شخصیتهای آقای جیا همیشه از لحظات تاریخیشان هستند،اما نه لزوما شهدایش. و نه او برده تاریخ می باشد.کارهایش در یک پیوستگی با استادان تجدد گرائی موجود می باشند، در میان دیگر تاثیرات، اما او خیلی زیاد یک هنرمندی از زمان و مکان خاص خودش می باشد. پرده نقاشیش چین می باشد.جائیکه، چنانکه تصویر پاک نشدنی از یک طناب باز سیرک در فیلم " زندگی ثابت" پیشنهاد می دهد، مردم روی خط باریکی بین بهشت و زمین سیر می کنند.

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در جمعه ۸ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 19:45 |

روی لینک زیر کلیک کنید:

http://chekadiran.blogfa.com/post/729

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در پنجشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 19:51 |

 https://www.rogerebert.com/reviews/vera-drake-2004 ترجمه:

ورا درک

 

بازیگران : ایمالدا استونتون به عنوان ورا، فلیپ دیویس به عنوان استن دریک، روث شین به عنوان لیلی،: پیتر وی به عنوان بازرس وبستر، ریچارد گراهام به عنوان جرج، آنا کیونی به عنوان نلی، الکس کلی به عنوان اثل دریک، دانیال میز به عنوان سید دریک، لزلی مانلویل به عنوان خانم ولز، هیتر گرانی به عنوان جویس

نویسنده و کارگردان:

مارک لیی

 

جنائب،درام،خارجی

محدود شده

125 دقیقه

 

.

نوشته: راجر ابرت

فیلم " ورا درک " یک پودینگ آلوچه دلپذیر می باشد از یک زنی که همیشه زمزمه می کند یا با خودش آواز می خواند.او خوشحال است زیرا، او مفید می باشد، و مفید بودن را دوست دارد.او به عنوان یک خدمتکار در یک خانه متعلق به خانواده ثروتمند کار می کند.جائیکه او برنزها را صیقل می دهد گوئی که متعلق به خودش می باشند.سپس به خانه یک آپارتمان شلوغ باز می گردد تا پخت و پز کند، تمیز کند، لباسهای شوهرش ،دختر ها و پسرها را، تعمیر کند و آنها را شاد کند وقتی که بنظر ناراحت می رسند.او روزانه با ناتوان تماس می گیرد تا آنها را فربه کند و برای آنها یک فنجان قهوه درست می کند و یکیار یا دوبار در هفته سقط جنین انجام میدهد.

لندن در سال 1950.جیره بندی زمان جنگ هنوز اجرا می شود. یک جفت جوراب نایلونی برای هشت دسته از بازیگران تهاتر می شود، ورا (ایملدا استونتون) از لیلی (روث شین) در بازار سیاه شکر می خرد، کسی که نام و آدرس زنانی که به کمک نیاز دارند را می دهد.لیلی سخت و عیب جو می باشد در حالیکه ورا مهربان و قابل اعتماد است.ورا هرگز نخواهد اندیشید به پذیرفتن پول برای کمک کردن به دختران جوان وقتی که آنها هیچ کسی را ندارند که رجوع کنند،اما لیلی 2 پوند و 2 شلینگ مطالبه می کند، که او درمورد آن به ورا چیزی نمی گوید.

در یک فیلم کاملا عالی، ظاهرا اجراهای بی کوشش، ایمالدا استونتون بازیگر اصلی می باشد، و موفقیتش در ساختن ورا درک به داستان اجازه می دهد که بیفتد به داخل مکانی و به آنجا متعلق شود.ما باید معتقد باشیم او ساده لوح است بطوریکه توسط لیلی از او سوء استفاده می شود. اما ما حتما آن را باور داریم. ما باید باور داشته باشیم او یک اخلاقیات عملگرایانه، ساده دارد تا سقط جنین را توجیه کند، که در انگلستان تا سال 1967 یک جرم بود.اما ما حتما آن را باور داریم.

بعضی از زنان که پیش او می آیند داستانهای رقت انگیزی دارند.به آنها تجاوز جنسی شده است، آنها هنوز تقریبا بچه می باشند.آنها خودشان را خواهند کشت اگر والدینشان دریابند، و در یک حالت هفت دهان برای سیر کردن موجود است و مادر اراده ادامه دادن ندارد. اما ورا یک مددکار اجتماعی نیست که مشاوره فراهم کند. او به سادگی کمک کننده است بوسیله انجام دادن چیزی که او معتقد است می تواند بدون خطر انجام دهد. روش قدیمیش شامل صابون قلیائی، ضد عفونی کننده و، البته، مقدار زیادی آب گرم می شود، و دیگر مجری سقط جنین روش او را به عنوان "ایمن مثل خانه"  تشریح می کند.

این فیلم بوسیله مایک لیی نوشته شده و کارگردانی شده است. جالبترین کارگردانی که اکنون در انگلستان کار می کند، که فیلم هایش "  تاپسی تووی" و "امید های زیاد" و " همه یا هیچ" و " عریان شده" به این فیلم می پیوندند در نسبتا "ابداع شده" بودن توسط خود بازیگران.روشش فراهم نمودن یک مجموعه بازیگر برای هفته ها و ماها از بداهه گوئی می باشد که در آن ،آنها شخصیتهایشان را می سازند و کشف می کنند.من فکر نمی کنم که این تکنیک تابحال بهتر از اینجا کار کرده باشد،یک زندگی خانوادگی در آن اطاقهای کوچک فشرده خیلی بطور محسوس واقعی است که چنانکه دیگران در اطراف میز غذاخوری منتظرند در حالیکه ورا با یک پلیس پشت درب آشپزخانه صحبت می کند.من احساس کردم که گوئی با آنها در انتظارم. آن نمی باشد که ما خیلی تشخیص داده ایم که این  فیلم آهسته و بطور محکم شامل ما می شود.

این فیلم خیلی زیاد درباره سقط جنین نمی باشد چنانکه درباره خانواده ها می باشد.اعضای خانواده درک نزدیک و با محبت می باشند. شوهر ورا استن (فیل دیویس) که با برادرش در یک تعمیرگاه ماشین کار می کنند، زنش را یک گنج در نظر دارد. پسرشان سید (دانیل میز) به عنوان یک خیاط کار می کند، یک خط بلغور می کند، در میخانه ها عام پسند می باشد، اما در یک خانه زندگی می کند به دلیل بحران مسکن بعد از جنگ، دخترشان اتل (الکی کلی) بصورت آزار دهنده ای خجالتی می باشد، یک موضوع فرعی شیرین، موقع شناس موجود است که ورا یک مرد مجرد تنها، دهن بسته بنام رج (ادی مارسون) را برای چای دعوت می کند، و واقعا  یک ازدواج را تنظیم می کند.

فیلم " ورا درک" یک داستان موازی را درباره یک دختر ثروتمند بنام سوزان (سالی هوکینز) می گوید.دختر خانواده ای که ورا برایشان کار می کند، به سالی بوسیله دوست پسرش تجاوز جنسی می شود.، حامله می شود و نزد یک روان پزشکی می رود که او را به یک درمانگاه خصوصی برای سقط جنین قانونی ارجاع می دهد. همچون هر کسی در این فیلم، سالی، بصورت درد آوری درمورد گفتگو درباره سکس خجالتی و نا آگاه می باشد. " آیا او خودش را به تو تحمیل کرد؟" روانشناس پرسید،و سالی مطمئن نیست که چطوری جواب دهد. نقطه مورد نظر لیی این می باشد که آنهائیکه 100 پوند داشتند می توانستند یک سقط جنین قانونی را در انگلستان در سال 1950 بدست آورند. و آنهائی که 2 پوند داشتند مجبور بودند که به ورا درک یا به زنانی نه بخوبی ورا درک متکی شوند.

دنیای ورا ویران می شود وقتی که پلیس در یک سقط جنینی درگیر می شود که تقریبا به مرگ منجر می شود، و خانواده کوچک محکم بافته شده تغییر می کند  وقتی که پلیس به درب می کوبد. کارآگاه بازرس ( پیتر وی) ، یک مرد قابل توجه، بزرگ، با ابهت، و نه بدون همدردی می باشد. او به قانون اعتقاد دارد و قانون را تقویت می کند.اما او بسرعت می فهمد که ورا برای سود کار نمی کرده است، و با او نا مهربان نیست. در یک صحنه دادگاه، از طرفی دیگر، آن روشن است که قانون مکانی را برای نکات دقیق یا پیشامد درست نمی کند.

بعضی از بهترین صحنه ها شامل نشستن اعضای خانواده در دور میز می باشد، ضربه مغزی شده (بعد از اینکه ورا به داخل گوش شوهرش زمزمه کرد، به او گفت آنچه که او هرگز انتظارنداشت) لحظاتی موجود است وقتی که لیی استفاده می کند تکنیکش از اجازه دادن به یک شخصیت کم حرف که به سمت اعتقاد راسخ حرکت کند.در شام کریسمس آخر ورا، رگ،که اکنون با اثل نامزد شده است، درست می کند آنچه که برای او یک سخنرانی طولانی می باشد،" این بهترین کریسمسی است که من در مدت طولانی داشته ام، خیلی از شما متشکرم، ورا، خردکننده!" او می داند گفتن به ورا که او غذای عالی آماده کرده است برای او معنی بیشتری از هر سخنرانی درباره درست وغلط می باشد.اگرچه بعدا او سنجیده می گوید که " آن بسیار خوب است که شما ثروتمند می باشید،اما اگر شما حس اش نکنید شما نمی توانید عاشقش شوید"

فیلم " ورا درک" خیلی موافق یا مخالف سقط جنین نمی باشد،آنچنانکه آن بر خلاف قانون است که کار اندکی برای سقط جنین می باشد. اما آن را برای مردم فقیر خیلی خطرناک می کند.اهمیتی ندارد که قانون چه می گوید، آنوقت و اکنون، در انگلستان یا آمریکا، اگر شما بتوانید یک بلیط هواپیما و هزینه های درمانی را استطاعت کنید، شما همیشه قادر خواهید بود که یک سقط جنین فنی را بدست آورید.پس قانون ضرورتا آن را غیر قانونی می کند که فقیر باشید و یک سقط جنین را طلب کنید.

حتی با گفتن اینکه من دارم ایدوئولوژئی بیشتر از موردی که نیاز دارد برای فیلم " ورا درک" می آورم.قدرت فیلم لیی آن است که یک پیام تصویری نیست، اما یک تصویر واقعی، و عمیق از این زندگیها می باشد. ورا مهربان و معصوم است.اما لیلی که سقط جنین را اجرا می کد، سخت، متقلب و بی عاطفه می باشد.این فیلم قانون را سرکش نشان می دهد.اما یک چهره انسانی برای پلیش ایجاد می کند.و قدرت پرطاقت این فیلم مسیری است که نشان می دهد خانواده درک برای موقعیتها با صداقت وعشق بر می خیزند.

فیلم " ورا درک" به عنوان بهترین فیلم و خانم ایملدا استونتون به عنوان بهترین هنرپیشه زن در فستیوال ونیزانتخاب شدند، منتخب شدن برای اسکار یقینا در پی خواهد بود.

 

پایان

 

 

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 16:29 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/the-return-2004

بازگشت

 

 

بازیگران:

ولادمیر گارین به عنوان آندری ، ایوان دبرونراوف به عنوان وانیا ، کنستانتین لاوروننکو به عنوان پدر ، ناتالیا ودووینا به عنوان مادر

 

 

کارگردان:

 

آندری زیاگینتسوف

نوشته:

ولادمیر مسینکوف،

الکساندر نووتفسکی

اکشن،درام،معلق،

محدود نشده

؟؟؟ دقیقه

 

 

 

 

 

نوشته: راجر ابرت

اینجا آخرین و مضطرب کننده ترین فیلم از سه فیلم اخیر درباره بچه ها و پدران بد شگونشان است.فیلم " ضعف اخلاق" ساخته بیل پکستون درباره دو برادر بود که آنها درباره اتقاد راسخ پدرشان ترسناک بودند،که یک فرشته ای از جانب خدا آنهائی را که از میان ما شیطان تسخیر نموده است ،او را موظف نموده است که بکشد. فیلم "من نترسیده ام" ساخته گابریل سالواتورس از ایتالیا، درباره یک پسر کوچکی است که اتفاقا با یک قربانی آدم ربائی زنجیره ای برخورد می کند، و بتدریج متوجه می شود که آدم ربا پدرش می باشد.اکنون ما فیلم "بازگشت" از روسیه را داریم،که آن ترسناکترین مورد است، زیرا دو برادر جوان هرگز کاملا رفتار ترساننده پدرشان را نمی فهمند.آن یک داستان کافکا می باشد.که در آن چیزهای بدیمن با منطق درونی مشخصی دنبال می کنند یکی را بعد از دیگری که اصلا معنی نمی دهد.

چنانکه فیلم آغاز می شود، آندره (ولادیمیر گارین) و برادر کوچکترش، وانیا (ایوان دبرونراوف)، به خانه باز می گردند یک روزی تا بشنوند مادرشان نجوا می کند  "ساکت!،پدرتان خواب است"این پدری است که آنها برای سالها ندیده اند،اگر اصلا دیده باشند، و این فیلم به ما هیچ توضیحی برای غیبتش ارائه نمی دهد.تقریبا فورا، او یک سفر ماهیگیری پیشنهاد می دهد.و پسرها کمتر خوشند در این جنبه از ترک خانه با یک مردی که اساسا یک غریبه می باشد.

پدر(کنستانتین لاوروننکو) آنها را با ماشین به ساحل دریاچه می برد. تلاش می کند در ماشین انضباط سخت و محکمی را تحمیل کند اما آن بنظر می رسد کمتر نتیجه ی از بیرحمی به دلیل ناشی گری پسران پیرامونش باشد. در واقع، امتناع فیلم از اظهار کردن پدر به عنوان یک بد ذات به ابهام اضافه می کند.در نهایت او یک وضعیت آشوب زننده ایجاد می کند.اما آیا او بوسیله نقشه ، اجبار، یا انگیزه ناگهانی عمل می کند؟  و محرکهایش چیست؟

هر آنچه آنها هستند،آن روشن است که گرفتن ماهی یکی از آنها نمی باشد.یک صحنه بدیمن وجود دارد، زیر یک آسمان تیره، و باران شروع می شود.که او و پسرها قایق کوچکی را به سمت جزیره ای در دوردست در وسط دریاچه پارو می زنند. در جزیره، پسرها درمی یابند که برجی موجود است که ترس از ارتفاعاتشان را امتحان می کند.آنها در مورد پدرشان جاسوسی می کنند و او را می بینند که یک صندوق کوچک دفن شده را باز می یابد.چه در آن می باشد؟ ما فکر میکنیم که شاید او یک زندانی آزاد شده باشد. به اموال چپاولکرده اش باز می گردد.یا یک مردی است که درباره گنجینه های مدفون خبر گرفته است.یا...

مهم نیست که صندوقی که خیلی مشکل ایجاد کرده است، گمشده است به تاریخی بوسیله پایان فیلم، به همراه علت اینکه چرا پدر فکرکرده است که دو پسرش را به همراهش بیاورد.آیا او نوعی از محرک شیرین کاری شده عمل نموده است،تا زمانی را با پسرانش صرف کند؟ آیا او آنها را در معرض تجربه ی قرار می دهد که او قبلا تقبل نموده است؟ آیا آنها با و ایمن می باشند؟

فیلم " بازگشت" کارگردانی شده بوسیله آندری زیاگینتسوف و نوشته شده بوسیله ولادمیر مسینکوف، الکساندر نووتفسکی اطلاعات را از تماشاگران مخفی نمی کند،که یک تکنیکی از بکاربری و اصلا ح است، اما از پسرها یک تکنیکی از درام می باشد،این فیلم درباره قصد پدر نیست، اما درباره اغتشاش و هشدار پسرها می باشد.همچون دیگر دو فیلمی که من متذکر شدم،آن بالاخره به نقطه ای می رسد که در آنجا پسرها باید تصمیم بگیرند که آیا عمل کنند یا نکنند، و اینجا متحرک درونی از ارتباط با خودشان خیلی مهمتر است از اینکه چگونه آنها درباره پدرشان احساس می کنند.

فیلمهای زیاگینتسوف   در روزهای سرد و تیره در یک جزیره ای که در این فصل یک مکان استراحت نمی باشد. فیلم پردازش، میخائیل کریچمان، ماهیت موجودی فیلم رنگی را تغییر می دهد تا برای ما شادی را انکار کند.ما این جزیره را دوست نداریم، یا اعتماد داشتن به این پدر را ، یا دوست داشتن ظاهر این قایق ، که برای مدت طولانی در ساحل رها شده است.که یک نظر ثابتی هست که آن ممکن است شناور بماند.آنچه بالاخره رخ می دهد چیزی نیست که ما می توانستیم انتظار داشته باشیم.بجز مشاهده کردن اینکه چیزی شبیه آن در هوای سرد و مرطوب آمیزان است.

توجه: یک اندوه اضافی به این فیلم می خزد اگر ما بدانیم که ولادیمیر گارین، بزرگترین فرد میان دو پسر، نه خیلی بعد از اتمام این فیلم ،در یک وضعیتی نا مشابه با این فیلم، غرق شده است.

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 23:20 |

https://www.rogerebert.com/reviews/the-magdalene-sisters-2003 ترجمه:

خواهران مگ دالن

بازیگران : کارلدین مک ایوان به عنوان خواهر بیریگل، آن ماری داف به عنوان مارگارل، نورا جین نون به عنوان بمادت، دوروتی دافی به عنوان روز/پاتریشیا، ایلین واش به عنوان کریسپینا، ماری موری به عنوان اونا، بیتا اسمیث به عنوان کتی، فرانسیس هلی به عنوان خواهرجود، ایثن مک گوئینس به عنوان خواهر کلمنتین

نویسنده و کارگردان:

پیتر مولان

درام،خارجی

محدود شده

119 دقیقه

 

نوشته: راجر ابرت

من دختر ازدواج نکرده ای بودم که 27 سالم شد، وقتی که آنها مرا پیش خواهران مذهبی فرستادند بدلیل طوری که مردان به من نگاه می کرند،جانی میشل ، "لباس چرک مگدالن " اینجا یک فیلم درباره تمرین آرایشگری روی زنانی می باشد که بدون محاکمه حبس شده اند و محکوم شده اند به کارکردن بدون پرداخت و اجباری برای جرمهائی مثل عشوه گری برای پسران، حامله شدن خارج از زناشوئی، یا مورد تجاوز جنسی واقع شدن.این مجازاتهای غیر انسانی در افغانستان تحت حکومت طالبان انجام نمی شود،اما در ایرلند تحت خواهران باشفقت می شود.اما آنها تاریخ باستانی نیستند.لباسهای چرک مگ دالن در سراسر سالهای 1970 شوکفا بود و تعداد 30000 قربانی داشت، آخرین قربانی نزدیک سال 1996 بود.

فیلم "خواهران مگ دالن" یک نگاه دلخراش به بیرحمی رسمی می باشد، که بوسیله کلیسای کاتولیک در ایرلند ارتکاب یافته است، و بوسیله یک هیجان زیاد منحرف در مورد سکس توجیه شد."من هرگز با مردی تا بحال نبوده ام" یک دختری می گوید، به محکومیش اعتراض می کند، "و این واقعیت صادق خداوند می باشد"، و یک راهبه پاسخ می دهد: " اما تو دوست خواهی داشت، نخواهی nداشت؟" و چون او ممکن است بخواهد،چون او با پسران خارج از دیواریتیم خانه اش لاس زده است، او می گیرد آنچه که می تواند به میزان محکومیت تمام زندگی به کار بردگی شود.

به این فیلم بوسیله مجمع کتولیکها حمله شده است.اما حایقش بر پا مانده است.و مجموعه ای از مقالات روزنامه تایم ایرلند در اینترنت درباره گفتگوهایی از توافقات مالی جمعا میلیونها پوند برای زنهانی که در شبکه مگ دالن بدام افتادند.آنچه که غیر قابل توضیح است این می باشد که این رویه می تواند در زمان خود ما در کشورهای اروپای غربی موجود بوده باشد. لباسهای چرک توجیه شد زیرا آنها روح هم اطاقیانشان را حفظ کرد، اما چه درباره ارواح آنهائی که آنها را اجرا کردند، در کلیسای کاتولیک آمریکا  تقریبا در همان زمان برجسته شد ،من بجز تجربه مثبت هیچ ندارم. خواهران دومنیکن کسانی که بما معلمهای وقف شده ، مهربان و درخشان درس دادند، و وقتی که من یک فیلمی شیبه این را می بینم من متعجب می شوم که چه چیزی در ایرلند اشتباه شد، یا چه چیزی در مدرسه ابتدائی ماری در جلگه اوربنا درست انجام شد.

فیلم "خواهران مگ دالن" روی داستانهای واقعی  سه دختر متمرکز است که به این شبکه افتاده اند.آنچنانکه این فیلم شروع می شود، ما مارگارت (ان ماری داف) را می بینیم.بوسیله یک فامیل در یک ازدواج فامیلی اغوا می شود، و تجاوز جنسی می شود. وقتی که او به یک دوستی می گوید که چه اتفاق افتاده است.این گفتار به سرعت پخش می شود. و در حدود یک روز این او می باشد، نه تجاوز کننده، کسی که مجازات می شود.محکومیتش، همچون بیشتر مجازات مگ دالن ها،نا معین می باشد، و چنانکه او برای خوردن صبحانه می رود در اولین صبحش او عبور کرد از کنارصف زنان پیری که برای تمام عمرشان در اینجا نگهدری شده اند. دو نفر دیگر، برنادت (نورا جین نون) دختری است که با پسر های خارج از یتیم خانه اش لاس زده است، و رز (دوروتی دافی) خارج از زناشوئی حامله است.او فرزندش را تحمل می کند زیرا سقط جنین یک گناه خواهد بود،فقط آن را بوسیله کشیش قلمرو کلیسا از او گرفته می شود،کسی که او را به موسسه مگ دالن می برد.

دیگر هم اطاقین شامل کریسپینا (الین والش) کسی که جرمش این است که معلول ذهنی می باشد، و ممکن است در دام مردان بیفتد اگردر بیمارستان بستری نشود.و یک زندانی پیری موجود است که به عنوان یک خبر چین عمل می کند تا از خواهر ها مساعدت دریافت کند.راهبه ای که مسئول این موسسه می باشد، یک شکلی از شیطان محض می باشد بنام خواهر بریگت  (جرالدین مک ایوان) یک آزارگر با یک تمایل بی رحمانه از مزاح، کسی که در یک حالتی دختران جدید را نظارت می کند تا بزور لباسهایشان را در باورند تا اندازه سینه هایشان بتواند مقایسه شوند.این افسانه نیست، فیلمنامه، بوسیله کارگردان پیتر مولان، بر اساس اقرار زندانیان مگ دالن می باشد.اجرای قوی ،ترسناک مک ایوان ، آزارگری سرکوفته زورکی را احضار می کند.

درام در فیلم "خواهران مگ دالن" مساوی عصبانیتش نمی باشد.این فیلم ، آنچنانکه من فرض می کنم آن باید، به داستانی از تلاشهائی برای آزادی تبدیل می شود. یک دختر قبلا بی تجربه خودش را می یابد که پیشنهادات شهوانی مستقیمی به یک راننده کامیون جوان ارائه می دهد،اگر کلید دروازه را به سمت او سر دهد.یک کشیشی که به کریستینا توهین می کند با پیچک سمی در لباسهای چرکش تلافی می شود.یک تلاش برای فرار در انتها موجود است،که متعلق به یک فیلم اکشن ، بیشتر از این فیلم معترض برعلیه نابرابری می باشد.

اما اعتبارات پایانی به ما یک بار دیگر یادآوری می کنند که  لباس چرکهای مگ دالن موجودند وکارهای شیطانیشان را بنام خدا انجام دادند.کلیسا در ایرلند تقریبا فراتر تر از تشخیص در سالهای اخیر تغییر کرده است، و اکنون ، همچون کلیسای آمریکا، دارد برای بعضی از رفتار روحانیون جبران می کند، و مقاله های تایم ایرلندی گزارش داده اند که بعضی از فرقه های پروتستان مجازات مشابهی برای تمایلات جنسی، حقیقی یا فرض شده داشته اند. این فیلم خیلی زیاد یک حمله به کلیسای کاتولیک ، همچون در طرز فکر جهانی، نیست.که تخلفاتی دورتر از تمام نجابتها را اجازه می دهد.اگر آنها بوسیله تشنج مذهبی توجیه شوند.حتی امروزه زنانی موجودند که در زندان انفرادی در اطاق بسته در خانه خودشان در خاورمیانه به اوج می رسند،برای مجارمی نه خیلی جدی مجازات می شوند، یا جزئی، انهای از لباسهای چرک مگ دالن.

 

 

 

پایان

 

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 23:25 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/monsoon-wedding-2002

عروسی موسمی

 

بازیگران:

نصیرالدین شاه پیمی به عنوان لالیت ورما ، لیلت دوبی به عنوان ورما ، شفالی شتی به عنوان ریا ورما ، پروین داباس به عنوان رای ، ویجی راز به عنوان پ. ک. دوب ، تیلوتاما شومه به عنوان آلیس ، واسوندهارا داس به عنوان آدیت ورما

 

کارگردان:

 

میرا نعیر

نوشته:

سابرینا داوان

کمدی،درام،خارجی،خودمانی،

عاشقانه

محدود شده

113 دقیقه

 

 

 

 

 

نوشته: راجر ابرت

فیلم " عروسی موسمی" ساخته میرا نعیریکی از آن فیلمهای مسروری است که مرزهای ملی را می جهد و ماهیت انسانی همگانی را جشن می گیرد.آن می تواند نخستین فیلم هندی باشد که فروش بلیط زیادی را در آمریکای شمالی برنده شود.همچون " تامپوپو"، فیلم عاشقانه صاف و ساده ژاپنی ، یا فیلم " شیرخمیده، اژدهای مخفی" ، که از هنرهای رزمی عنوان محله فقرا گذر نموده است.آن از انواع فیلمی می باشد که مردم به دوستانشان می گویند که باید ببینند.

این فیلم رویدادها را در خانواده بزرگ وارما از دهلی پی گیری می کند،چنانکه دخترشان ادیتی (واسوندهارا داس) ، دارد آماده می شود که با همنت (پروین داباس) ازدواج کند، یک برنامه نویس کامپیوتر از هستون، او یک نری (غیر مقیم هندی ) می باشد.که بازگشته است تا عروس منتخب خانواده اش را برای یک ازدواج تعیین شده ملاقات کند. چنین ازدواجی یک سنت قدیمی می باشد.اما افراد جوان جدیدی وجود دارند ، و در صحنه آغازین ما ادیتی را با عاشق متاهلش در یک معاوضه شتابزده می بینیم، یک میزبان تلوزیون. او توافق کرده با یک ازدواج تعیین شده قسمتی از روی ناشکیبائی با عاشقش بخاطر گفتگوی مبهمی در باره اینکه یک روزی از زنش جدا شده است.

در یک فیلم Altman، ما به وسط یک رویدادی سقوط می کنیم، و به تدریج در می یابیم که هر فرد چه کسی می باشد...چنانکه اعضای دو خانواده باید چنین کنند.بازیگران اصلی والدین عروس می باشند،لالیت (نصیرالدین شاه) و پیمی (لیلت دوبی) . او درباره هوا ،شادی خانواده اش، وظایفش به عنوان یک میزبان، و مخصوصا درباره هزینه هرچیزی نگران می باشد. مسئول جشنها و کسی که به او ظاهرا گران فروشی می کند برنامه ریز جشن عروسی می باشد.پ. ک. دوبی (ویجای راز) کسی که لالیت را با استفاده از عبارات انگلیسی هندی پر ارزشی همچون "دقیقا و تقریبا" مطمئن نمی کند.تمام شخصیتها انگلیسی صحبت می کنند. همچنین هندی و، در بعضی حالتها، پنجابی، بعضی اوقات در جمله یکسان.تاثیر لذت بخش می باشد.ما لذت دیدن یک فیلم خارجی را داریم و راحتی فهمیدن تقریبا هر چیزی که گفته می شود.حرکت خود به خودی بین زبانها، یک نمونه بارزی از هندیهای طبقه متوسط مدرن می باشد، اختلاط شخصیتها را منعکس می کند، بعضی ها از آمریکا یا استرالیا بازگشته اند و با کامپیوتر و یا در تلوزیون کار می کنند در حالیکه دیگران زندگی باستانی والدینشن را بکار می برند.یک عضو خانواده جوانی می خواهد رشته نویسنده سازنده را در آمریکا درس بخواند، و یک عضو فامیل، بدون شک آگاه می باشند از رونق فراوان معاصر در مورد بهترین کتاب های پرفروش به زبان انگلیسی درباره هندوستان،به او می گوید، " پول خیلی زیاد در نویسندگی می باشد" عروسی یک تعلیق خاصی ایجاد می کند: چه اگر عروس و داماد از هم دیگر خوششان نیاید؟" آنها برای یک گفتگوی آرام دزدکی جرکت می کنند، و در می یابند که آنها همدیگر را دوست دارند، حداقل، چهره همدیگر را،و تا اندازه ای که آنها در چند ساعت می توانند فرا بگیرند. در این اثنی رابطه عاشقانه نهانی آنها را احاطه می کند. آیشا (نها دوبی) عمو زاده زیبای آدیتی ،معمای از جذبش به سمت راهول (راندیپ هودا) ایجاد نمی کند،یک بازدید کننده از استرالیا، پ.ک. دوبی بوسیله زیبائی خدمتکار خانواده ورما مات و مبهوت شده است، آلیس (تیلوتاما شومه). و دسیسه ای از یک نوع تاریکتر موجود است، چنانکه عمو زاده آدیتی یک دوست خانوادگی را مشاهده می کند که یکبار به او تجاوز جنسی کرده و اکنون ممکن است به دنبال یک فامیل جوان باشد.

من حتی در باره خانواده داماد آغاز نکرده ام، شما آنها را در جشن عروسی خواهید دید، آنچه به شما فورا در باره فیلم " عروسی موسمی" حمله می کند، سرعت کمدی می باشد، یک روش زبردستانه نویر حرکت بین خطوط داستان می باشد، رنگهای درخشانی از هنر فیلمبرداری دکلان کوئین می باشد، و طریقی که موسیقی به سادگی درون داستانسرائی بافته شده است. نویری که فیلمهایش شامل "سلام بمبئی!" و " میسی سیپی ماسالا" می شوند،او می گوید که می خواسته است یک فیلم بالیوودی به روش خودش بسازد.و او ساخته است،بالییود یک عبارتی برای صنایع فیلم بمبئی می باشد،بزرگترین در دنیا،که سرگرمیهای عمومی وسیعی را تولید می کند، که در آنها شخصیتها احتمالا به رقصیدن و آواز خواندن در هر لحظه، در هر محتوائی، اقدام می کنند. رقص و آواز بسیار زیادی در فیلم " عروسی موسمی" موجود است،اما تمام آنها در یک روش منطقی از جریان ظاهر می شوند.چنانکه آن ممکن است در فیلماهی موسیقیائی هالیوودی باشد.

لحظات واقعی در روابط عاشقانه بین آدیتی و همانت موجود است، وقتی که آنها با همدیگر در مورد گذشته اشان در یک سطح قرار می کیرند.اما لحظات واقعی تکاپوی قلب ، لحظاتی که تماشاگران دوست خواهند داشت،وقتی است که پ.ک. دوبی روی زانوانش می افتد جلوی قلبی که با گل همیشه بهار ساخته شده است ،در یک حالت ناامیدانه از عشق ورزی جلوی آلیس.یک لحظه سختر حقیقتی می آید وقتی پدر آدیت، کسی که وفاداری به خانواده را بالاتر از هر چیزی می گذارد، از سنت جدا می شود با انجام یک کار صحیح در یک وضعیت دردناک، مهم نیست چه.

امید برای فیلم " عروسی موسمی" این می باشد که آنهائی که آن را دوست دارند دوستانشان را به سینماها خواهند کشاند، یک چنین تعصب نابخردانه ای بر علیه هر فیلمی که دقیقا شیبه هرفیلم دیگر نمی باشد، وجو دارد.مردم بخوشی در خط تولید جنس بنجل شرکت می کنند، اما محتاط می باشند در مورد فیلمهائی که ممکن است به آنها تجربی جدیدی ارائه دهند یا آنها را به مکانهای جدیدی ببرد. فیلم " عروسی موسمی" که جایزه شیرطلائی را در فستیوال ویز در سال 2002 برده است از انواع فیلمی است که در آنجا شما شخصیتهائی را در آن ملاقات می کنید که در 10000 مایلی آنها هم نبوده اید،و احساس می کنید که شما فورا آنها را می شناسید.

 

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 23:31 |

ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/the-circle-2001

دایره

 

بازیگران:

مریم پالوین به عنوان آرزو ، نرگس مامی زاده به عنوان آلمانی نرگس ، فرشته صدر عرفانی به عنوان پری ، منیر عرب به عنوان فروشنده بلیط ، الهام سبکتکین به عنوان پرستار

 

کارگردان:

 

جعفر پناهی

نوشته:

کامبوزیا پرتوی

خارجی،درام،ترسناک،هیجان انگیز

محدود نشده

91 دقیقه

 

 

 

 

 

نوشته: راجر ابرت

یک تعداد اندکی چیز یک ملت را  آشکار می کند بهتر از آنچه که آن سانسور می کند. در آمریکا، MPAA اساسا روابط جنسی بزرگسالان را از فیلمها حذف کرده است، اما بر بی رحمی و فیمهائی که برای بازار مزاح توالتی بچگانه ساخته شده اند، می خندد. اکنون در نظر بگیرید فیلمم " دایره" فیلمی که در ایران ممنوع شده است.اینجا حتی یک صحنه ای موجود نیست که به نظر اهانت آمیز برای تماشاگران مسیر اصلی آمریکائی بنظر برسد، نه حتی برای واعظ شکار هزلگو دونالد وایلدمون.چرا آن در ایران خطرناک به نظر می رسد؟ زیرا آن بحث می کند که تحت قوانین معاصر ایران،زنان منفرد وادار می شوند همچون حیوانات شکار شده احساس کنند.

اینجا هیچ صحنه عریانی موجد نیست.بدون خشونت.بدون الکل یا مواد مخدر، مطمئنا.بدون بی حرمتی.یک جوک جاری موجود است که قهرمانان زن نمی توانند حتی یک سیگار بکشند (زنان نمی توانند در ملاء عام سیگار بکشند). در حالیکه این فیلم عمیقا برای وضعیت جاری در ایران خطرناک می باشد.زیرا آن از ما درخواست می کند که تشخیص دهیم با گرو گذاشتن زنی که هیچ رفتار اشتباهی انجام نداده است،بجز اینکه یک زن باشد.فیلم " دایره" تماما بیشتر افسرده کننده است وقتی که ما در نظر می گیریم که ایران صورت نسبی خیلی آزادتر، بگوئیم ، از افغانستان تحت طالبان می باشد.

فیلم جعفر پناهی با یک تصویر مشابه شروع می شود و پایان می یابد.از زنی که با کسی در مقام اقتدار ،بواسطه یک چهارچوب متحرک در درب بسته ای، گفتگو می کند.در صحنه آغازین،یک زنی می آموزد که دخترش یک دختر زائیده است وقتی که آزمایش التراسوند یک پسر وعده داده بود.او از انتقام عصبانی  خویشاوندن سببی می ترسد.در یک فیلمبرداری نزدیک یک زنی در زندان است، و با یک نگهبان دارد صحبت می کند.در دایره بسته ای،دومین فیلمبرداری پیشنهاد می دهد که زنان در جوامع سختگیرمسلمان در یک مسیر یا مسیر دیگری همیشه در زندان می باشند.

این فیلم یک مجموعه ای از زنان را دنبال می کند که در وسط خیابانهای یک شهر می باشند.مال اولی و سپس دیگری را دنبال می کنیم.ما با دونفری که به تازگی از زندان رها شده اند شروع می کنیم، برای چه جرمی ،به ما گفته نمی شود.آنها می خواهند با اتوبوسی به شهری بروند که در آنجا یکی از آنها امید وار است که یک لنگرگاه ایمن را پیدا کند.اما آنها هیچ پولی ندارند، و مدارک تشخیص هویت درست را کمبود دارند.آنها از خیابانها می گذرند و به کوچه هائی در رویت پلیس باز می گردند،آنها پشت ماشینهای پارک شده قوز می کنند،آنها از یک فروشنده بلیط یک مهلت در خواست می کنند تا به آنها بلیط بفروشد حتی اگرچه آنها کارت تشخیص هویت ندارند.در یک نقطه ای آن نسبتا روشن می باشد که یکی از زنان خود فروشی می کند که پولی بدست آورد تا به دیگری کمک کند. مردان تمام دنیا روشنفکر می باشند درباره استثنا کردن خودشان از قوانینی که دیگر مردان را از دیدار مکرر جنده ها منع میکند.

اگر شما کارت شناسائی ندارید،شما نمی توانید هر را ترک کنید، اگر شما کارت شناسائی ندارید،شما نمی توانید در یک شهر زندگی کنید. جرمتان به روشنی، زنی بودن است که خارج سامانه کنترل مردان از زنان می باشد، تا یک شوهر یا یک برادر برای شما ضمانت کند.شما می توانید ، به نوعی مثل یک چمدان هرجائی بروید. بحث این می باشد که این سامانه احترام برای زنان نشان می دهد،همچون بانتوستان ها (بومیان آفریقای جنوبی) در آفریقای جنوبی به افریقائی ها زمین خودشان را می دهد.و سیاه های آمریکائی در روز جیم کرو مجبور نیستند که برای استفاده از توالتهای سفید پوستان در صف بایستند. یک گفتگوی دوگانه جهانی موجود است که در آن مطیع سازی به عنوان آزادی تشریح شده است.

ما زن دیگری را ملاقات می کنیم،کسی که دختر کوچکش را ول می کند تا توسط غریبه ها یافته شود.او پشت یک ماشین مخفی می شود، چشمانش با اشک پر می شود، به عنوان یک مادر تنها او نمی تواند از دختر مراقبت کند،و او را خوب لباس می پوشاند تا نجیب به نظر برسد، و او را ترک می کند. ما زن دیگری را ملاقات می کنیم، یک جنده، کسی که در ماشین مردی پیدا می شود، و نمی تواند اثبات کند که با این مرد نسبتی دارد،او دستگیر می شود.مرد به نظر می رسد که آزاد می شود.آیا یک جامعه ای موجود می باشد که در آن مرد در این وضعیت دستگیر شود و زن آزاد شود؟ جنده حد اقل اجازه کشیدن سیگار در اتوبوس زندان را بدست می آورد (نه موقعه ای که می خواهد ، اما بعد از اینکه مردان روشن می کنند، پس سیگار کشیدن توجه جلب نخواهد کرد)

این فیلم فشرده شده همچون یک فیلم هیجان انگیز خیابانی آمریکائی ساخت یافته نیست. فیلمبرداریهای روی دستی موجود است که برای یک یا دو دقیقه پیچ و خم می خورد.دنبال می کنند زنان را چنانکه آنها اینجا و آنجا قدم می زنند.زنان بی هدف به نظر می رسند.آنها می باشند.در این جامعه، تحت رویدادهائی که برایشان اتفاق می افتد.جائی نیست که بتوانند بروند و هیچ چیزی نمی توانند انجام دهند.و تقریبا تمام زمانها آنها مجبورند بیرون  از خانه باشند.آنها شایعات را پی گیری می کنند: یک روزنامه فروش، برای مثال، گفته می شود که مهربان می باشد و ممکن است به آنها کمک کند.از زمانی به زمانی، یک مرد عبور کننده چیز غیر مستقیمی خواهد گفت، همچون " آیا من می توانم به شما کمک کنم؟" اما آن یا یک آزار غیر جدی است یا یک آزمایشی از در دسترس بودن است.

سانسور ایرانی ممکن است فیلمی همچون "دایره" را ممنوع کند.اما آن ساخته شد، و همچنین فیلم "روزی که من زن شدم" در مورد سه زن در سنین متفاوت در چنین جامعه ای سلاخته شد. کسی مسشکوک است که نوارهای ویدئوئی به این فیلمها انتشار خصوصی گسترده ای را ارائه می دهند.کسی حتی مشکوک است که این سانسوچی ها آن را می دانند.من یک کارگردانی از کشور کمونیستی می شناسم که سانسور همکلاسی مدرسه فیلم اش بوده است.او یک متن فیلمنامه را ارائه کرده است، سانسوچی آن را خواند و به دوست قدیمیش گفت " شما می دانید که چه واقعا دارید می گوئید ،و من می دانم که چه شما واقعا دارید می گوئید،اکنون آن را دوباره نویسی کنید ،پس فقط تماشاگران می دانند که شما واقعا دارید چه می گوئید"

 

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم ونیز
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۸ و ساعت 23:36 |