ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/magnolia-2000

ماگنولیا

 

بازیگران:

جیسون روباردز به عنوان ایرل پارتریج ، جولیان مور به عنوان لیندا پارتریج، تام کروز به عنوان فرانک مک کی، فلیپ سیمور هافمن به عنوان فیل، جان س. رایلی به عنوان افسر کورینک، ویلیام ح. مک کی به عنوان دانی اسمیث، فلیپ بیکر هال به عنوان جیمی گیتور، ریکی جی به عنوان راوی/ برت، ملورا والترز به عنوان کلودیا گیتور، آلفرد مولینا به عنوان سالامون، جیمی بلکمن به عنوان استنلی

 

 

نویسنده و کارگردان:

 

پل توماس اندرسون

خودمانی،درام،عاشقانه

محدود شده

188 دقیقه

 

 

 

 

 

 

 

نوشته: راجر ابرت

فیلم "ماگنولیا" در بلند پروازیش مانند اپرا می باشد، یک جهش بزرگ و شاد به داخل نمایش عاشقانه و هم آیندی می باشد، با احساسات خشن، جرایم و عواقب، صحنه های بستر مرگ، آرزوهای عاشقانه، آشفتگی فر آوری شده، و مداخله الهی توام می باشد. تماما  با موزیک مصرانه به حساب می آید.آن یک فیلم کمرو نمی باشد.پل توماس اندرسون اینجا می پیوندد به اسپاسک جونز (فیلم " جان ملکوویچ بودن" ) ،دیوید اوراسل (فیلم " سه پادشاه") و استادشان مارتین اسکورسزی (فیلم " مرده را بیرون آوردن") ، در مبارزه نمودن یک فرد مطمئن به خویش برون گرا که کمروئی پسا مدرنیزم سالهای 1990 را پرهیز می کند.فیلمی مجود نیست که برای پر شاخ و برگیش معذرت بخواهد. و از خودشان با طعنه بر علیه بدگمانی صداقت محافظت کنند.

این فیلم اپیزدهائی از سریالهای بهم قفل شده ای می باشد که که در یکروز در لسانجلس اتفاق می افتند.، گاهی اوقات حتی در لحظات یکسان.شخصیتهایش بوسیله خون،هم آیندی متصل می شوند و به راستی زندگیشان بنظر موازی می آید.موضوعات پدیدار می شوند: مرگ پدرها، رنجش بچه ها، شکست قول اولیه، مسیر تمام طرحها و بلند پروازیها می توانند توسط رویدادهای اتفاقی و حیرت انگیز صدمه ببینند.فیلم میانبرهای روبرت آلتمن همچنین یک گروهی از داستانهای لس آنجلسی بهم پیوسته بود.و هر دو فیلم مشاهدات بازپرس قضائی پیشین ، در فیلم " تا مرگ ما را ازهم جدا کند" را نشان می هند.ارتباط شخصی در لس آنجلس یک مسیر مارگونه در پیرامون موانع طبقاتی دارد، ثروت و محل زندگی.

اینجا هنرپیشه ها برای پرچینها تاب می خورند، بی اعتنا به تصاویر یا محدودیت محاظت از خویش. اینجا تام کروز به عنوان یک بیقید در امور جنسی نفرت انگیز ،جیسون رباردز بنظر با اشکال زنده است، ویلیام ح. مک کی به عنوان یک بازنده رقت انگیز، ملورا والترز به عنوان یک دختر نوامید کننده، جولیان مور به عنوان یک زن غیر عاشق، مایکل بو من به عنوان یک پدر اخم و تخم کننده. بعضی از این افراد دارند ذوب می شوند بدلیل مواد مخدر یا دلایل دیگر.یک تعدادی ، مثل یک پلیس که بوسیله جان س.رایلی بازی شده است، و یک پرستاری که بوسیله فلیپ سیمور هافمن بازی شده است، مراقبین می باشند.

توالی شروع فیلم، که بوسیله ریکی جی غیر معتبر داستان گوئی می شود،داستانهائی از هم آیندی های باور نکردنی را می گوید.یکی  افسانه آموزش دادگاهی شده است.آن درباره مردی است که از سقفی پائین می پرد و یک گوله مرگ بار تفنگ به او برخورد می کند چنانکه از کنار پنجره ای فرو می افتاده است قبل از اینکه به توری برسد که جانش را نجات می داده است.تفنگ توسط مادرش شلیک شد که به سمت پدرش هدف گرفته بود و به هدف نزد.او نمی دانست که تفنگ بارگذاری شده است.این پسر چند هفته جلوتر بارگذاری کرده بود.به امید اینکه یکی از والدینش بالاخره به دیگری شلیک کند.تماما به اصطلاح حقیقی می باشد.

این توالی یک برنامه ویژه تلوزیونی ساخته ریکی جی را پیشنهاد می دهد، که هم آیندی های غریبی را به نمایش می گذارد. اما آن بیشتر از به سادگی سرگرم کننده می باشد.آن موضوع فیلم را تنظیم می کند، که نشان می دهد مردم مشتاقانه و مصمم در زندگی ، امیدها، و ارزشهایشان فرو رفته اند، گوئی که بهترین برنامه ریزیشان نسبت به مداخلات آشفته عالم آسیب پذیر نیست.آن متواضعانه می باشد فرا بگیریم که وجود و هستی در گرداگرد ما نمی چرخد، بدتر بیامرزیم که آن حول هیچ چیزی نمی چرخد.

خیلی از شخصیتها در تلوزیون در گیر می باشند و زندگیشان روی یکدیگر منعکس می شود.رباردز نقش یک سرمایه دار در حال مرگ را بازی می کند کسی که خیلی نمایشها را تولید می کند.فلیپ بکر هال، همچنین دارد میمیرد، یک مجری برنامه پرسشی تلوزیونی می باشد.کروز پسر روبادز می باشد، فرانک مک کی، ستاره تبلیغات تلوزیونی درباره اینکه چگونه زنان را اغوا کنید،می باشد.سمینارهای مردانه اش در تالار رقص درهتل می تواند توسط اندرو دایس کلی نوشته شده باشد.والتر دختر هال می باشد.کسی که هرچه او می گوید را باور ندارد.ملیندا دینول زن هال می باشد، که او ممکن است بدون وسواسش برای اعتراف خوشحالتر باشد.میسی نقش کودک پرسش و آزمون پیشین را بازی می کند، دونی اسمیث.اکنون مست با یک کار بد برای فروش و حراج ،کسی که رویا می بیند که ارتودنسی می تواند او را جذاب کند برای یک ساقی تنومند.جرمی بلک من نقش یک کودک باهوش در برنامه تلوزیونی پرسشی در برنامه هال را بازی می کند.بوئن نقش پدرش را بازی می کند، یک مستبدی که او را به برتری جوئی هدایت می کند.

پیوندها شبیه یک بازی روانشناسانه انتخاب کردن چوبها می باشد.رباردز کروز را  واگذار می کند،هال دیلون را واگذار می کند، بوئن بلک من را واگذار می کند.قدرت تلوزیون از مرگ رباردز یا هال ، قصور نکرده است.موفقیت در دوره کودکی ، مسی را برای زندگی نا آماده باقی گذاشته استو ممکن است کار مشابه ای را برای بلک من بکند.هم هال و هم رباردز کارمندانی دارند (یک تولید کنده، یک پرستار) کسانی که آنها را بیشتر از خانواده اشان دوست دارند.هم رباردز و هم هال به زنانشان خیانت کرده اند.و در اطراف و در اطراف.

و دیگر داستانها با ارتباطهای خودشان موجود می باشند. این پلیس، که بوسیله رایلی بازی شده است، شبیه یک آتش نشانی می باشد که به صحنه های غوغای احساسی هجوم می برد.نیازش به کمک کردن خیلی عظیم می باشد که  فورا عاشق یک معتاد رقت انگیز می شود، که بوسیله والترز بازی شده است.نیازش برای این پلیس خیلی بیشتر از جرمش مشهود می باشد.بعدا، او با مسی در وسط یک موقعیت مجرمانه مضحک برخورد می کند.در هنگام تامین هزینه کردن بستهائی برای دندانش رخ می دهد.

صحنه های بزرگی در اینجا برای بازیگران موجود است.یکی پیش می آید هنگامیکه میله تلوزیون کروز خودنما در صورت یک گزارشگر هنگام بازجوئی از یک گزارشگر تلوزیونی(اپریل گریس)، فرو می پاشد.او یک صحنه بزرگ دیگری در مرگ بستر رباردز دارد.هل (یک بازیگر دلخواه اندرسون از زمان فیلم " هشت سخت کوش") همچنین در تلوزیون واپاشیده است، او قادر نیست تا ، در عوض پاسخ، سوالات را بپرسد.بیهوش شدن مور در داروخانه موازی نا آرامی والتر با پلیسها می باشد، هر دو زن دارند سعی می کنند تا در حال کار بنظر برسند.در حالیکه سامانه اشان بدلیل مواد مخدر فریاد می زند.

تمام این ریسمانهای متقارن، در طریقی یا طریق دیگری،بمجرد اتفاق یک رویداد طریقی نیست برای تماشاگران که پیش بینی کنند. این رویداد " تقلب" نمی باشد، آنچنانکه بعضی از منتقدین بحث کرده اند، زیرا پیش در آمد کاملا مسیر را برای آن آماده می کند، چنانکه بعضی منابع زیرکانه برای اکسودوس فراهم می کنند.آن شبیه دست خدا کار می کند، برای ما پوچی شجاعت برنامه ریزی کردن را باقی می گذارد.و در عین حال ما باید برنامه ریزی کنیم، زیرا ما بشر می باشیم.و زیرا بعضی اوقات برنامه ریزیهای ما کار می کنند.

فیلم " ماگنولیا" از انواعی فیلم می باشد که بطور غیر ارادی من واکنش نشان می دهم.منطق را دم در رها کنید.چشائی مقهور شده و خودداری را انتظار نداشته باشید، اما در عوض منتظر یک نوعی از خلسه اپرائی باشید.درسه ساعت آن حتی در مدتش اپرائی می باشد،چنانکه موضوعاتش آشکار می شود، شخصیتهایش بر علیه مردن نور می کوشند.و چرخ بزرگ شانس به سمت آنها می آید.

 

پایان

 


برچسب‌ها: فیلم برلین
+ نوشته شده توسط مهران حیدرخانی در یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۸ و ساعت 10:58 |